معنی وجیهه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با وجیهه
وجاهه
- وجاهه
- وجاهت در فارسی خوبرویی، روشناسی، هژیری (عزت و آبرو)، گاه (جاهه) پایگاه پایه، ارج
فرهنگ لغت هوشیار
وجیزه
- وجیزه
- وجیزه در فارسی مونث وجیز سخن پیراسته مونث وجیز، کلام مختصر و مفید: (و نقش طرازاین نسیج و جیزه ماثر این دولت را ساخت)
فرهنگ لغت هوشیار
وجیبه
- وجیبه
- مزد گیره (جیره)، کاستکاری سودای کاستی (معامله قسطی)
فرهنگ لغت هوشیار
وجیئه
- وجیئه
- گاو ماده، یک نوع طعامی که از خرما و ملخ کوفته و روغن زیتون یا از پست و خرما ترتیب دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا