جدول جو
جدول جو

معنی ورچک - جستجوی لغت در جدول جو

ورچک
دهی از دهستان باسگ بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 11500 گزی جنوب خاوری سردشت دارای 158 تن سکنه. آب آن از رود خانه زاب کوچک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرچک
تصویر غرچک
غرچه، نادان، کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
کیسۀ کوچکی که در آن دارو می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وردک
تصویر وردک
آنچه عروس به خانۀ داماد می برد، جهاز عروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرچک
تصویر کرچک
دانه ای درشت و روغن دار که روغن آن به عنوان مسهل به کار می رود، گیاه این دانه که علفی، یک ساله و از خانوادۀ فرفیون است
فرهنگ فارسی عمید
(وَ شَ)
پارچه و جامه و کیسه ای را گویند که در آن دارو بندند و کنند. (ناظم الاطباء) (برهان). کیسه را گویند که در آن دوا ودارو کنند و در بعض فرهنگها وشترک به معنی کیسۀ دارو آورده و به حذف تاء گفته. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ)
اسم ترکی خروع است. (فهرست مخزن الادویه). دانۀ بید انجیر. (ناظم الاطباء). بید انجیر. خروغ. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). گیاهی است از تیره فرفیون ها که یکساله است و دارای برخی گونه های پایا می باشد گونه های پایای کرچک تا 6 متر ارتفاع دارند و در آب و هوای گرم می رویند. ارتفاع گونه های معمولی گاه به 2 متر می رسد. انواع مذکور در نقاط معتدل از جمله ایران می رویند. برگهای این گیاه دارای پهنک بزرگ و منفرد پنجه ای شکل و دارای 5 تا 11 بریدگی عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز است. گلهایش خوشه ای و بطور متقابل با برگهای انتهایی ساقه قرار دارند و شامل دو نوع گل نر و ماده است. میوه اش کپسول و پوشیده از خار و شامل سه دانۀ روغن دار است. قد دانه ها معمولاً میان 6 تا 26 میلیمتر است و وزنشان میان 70 میلی گرم تا 1/25 گرم است. دانه هارنگهای مختلف مانند خاکستری، سیاه، سفید، قرمز و قهوه ای دارند. از دانه های کرچک روغنی به دست می آید که مصرف صنعتی و دارویی دارد. (از فرهنگ فارسی معین).
- تخم کرچک، دانۀ کرچک که از آن کرچک گیرند. (فرهنگ فارسی معین).
- روغن کرچک، روغنی که از دانۀ پوست کندۀ کرچک گیرند و مصرف صنعتی و داروئی دارد. (فرهنگ فارسی معین).
- کرچک چینی، گونه ای کرچک که بیشتر در چین و افریقا بعمل می آیدو به صورت درختچه و پایا و دارای برگهای بیضوی و کشیده است. از دانه های آن مانند کرچک معمولی روغن تهیه می شود. دانۀ این گونه کرچک را حب ختایی گویند، کرچک هندی. بید انجیر ختایی. دند. کرچک خطائی. حب السلاطین. حب الملوک. خروع چینی. خروع صینی. چیپال گوته. جمال گوته. شجر حب الخطا. طاریقه. (فرهنگ فارسی معین).
- کرچک خطائی یا خطایی، کرچک چینی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترکیب کرچک چینی شود.
- کرچک هندی، کرچک چینی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترکیب کرچک چینی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام روز پانزدهم ماه شعبان که روز برات نیز گویند و شب آن روز راشب چک یا شب برات نامند. (از فرهنگ شعوری). نام روزپانزدهم ماه شعبان. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
یکی از رودهای مازندران که از دامنه های شمالی البرز سرچشمه می گیرد. این رود و سایر رودهای مشابه آن موقع خشکی هوابسیار کم عمقند ولی در فصل آب شدن برفها ممکن است ناگاه به وضع خطرناکی درآیند. (مازندران و استرآباد رابینو، ص 24). از واچک راه باریکی هست به گلیجان که محلۀ عمده بلوکی به همان نام است. بعد از واچک فیکارود است که تاریک محله در طرف راست آن واقع است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 41)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
به زبان پهلوی یعنی سخن و گویا با ’واج’ همریشه باشد: واچک چند آذرپادمهر اسپندان یعنی سخنانی چند از آذرپاد مهراسپندان نام رساله ای است متضمن ادعیه ای که هنگام مرگ بر زبان آرند و منسوب است به آذرپاد مهر اسپندان که از مشهورترین موبدان عهد ساسانی و از مقدسان زردشتی است و در سنت مزدیسنان معجزات و کراماتی برای او قائل شده اند. این رساله دارای 1290 کلمه است. (از خرده اوستا ص 30 و 40)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جایی که پای راکب باشد از پالان و جامه که بدان مورک پالان را بیارایند. (از آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن جای پالان که سوار پای خود را بر آن قرارمیدهد و آن جای از پالان که چون سوار از سواری مانده گردد پای خود را دولا در آن جای می نهد و جامه ای که بدان مورک را می آرایند. (ناظم الاطباء) ، چادری که بر مورک اندازند و در آن ذوایۀ پشم رنگین باشد یا خرقۀ آراسته که بدان مورک را پوشند. ج، ورک. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). سرین پوش. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بالشچۀ پیش پالان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
جهاز عروس یعنی اسبابی که بااو به خانه شوهر برند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). جهیزیه. (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری). آنچه عروس به خانه داماد میبرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از ایستگاه های راه آهن شمال است و چون نزدیکترین نقطه به پل معتبر و قریه و رود ورسک است بدین نام نامیده شده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(غَ چَ)
غرچه. احمق و نادان. (جهانگیری از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ چِ)
مخفف وگرچه. و اگرچه. (ناظم الاطباء). هرچند:
به آتش در شود گرچه چو خشم اوست سوزنده
به دریا در شود ورچه چو جود اوست پهناور.
(از لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قصبه ای جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات، سر راه شوسۀ خمین به اراک. کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 1500 تن و آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و بنشن و پنبه و چغندرقند است و باغات انگور و بادام دارد. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است و تلفن دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
کرکس است که مردارخوار باشد. (آنندراج). بازی که مردار میخورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ شَ)
اقامت نمودن در جایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، توانا گردیدن بر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خر زنخ بر روی ران ماده نهادن: ورک الحمار علی الاتان، زنخ خود بر سوی ران ماده نهاد خر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دولا کردن ورک خود راتا فرود آید. (ناظم الاطباء). ورک پیچیدن جهت فرود آمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر پهلو خفتن گویا ورک خود را بر زمین نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر برسوی ران کسی زدن. (منتهی الارب). زدن بر ورک فلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ)
دهی است از بخش بلده در آمل مازندران. (ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 151)
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ)
قطعه. تکه. پرچه. قالب (در پنیر). پنیر پرچک، قسمی پنیر پرروغن
لغت نامه دهخدا
(خِ چَ)
خرچه. کاله. کالک. سبز. سفچه. کمبزه. کمبیزه. (یادداشت بخط مؤلف). میوه ای است که از بوته بعمل می آید چون هندوانه و خربزه
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرزشهرستان بروجرد واقع در 46 هزارگزی شمال الیگودرز و190 هزارگزی خاور شوسۀ شاه زند به ازنا. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 624 تن است. آب آن از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
قسمی است از ماهی. (از اقرب الموارد). سفره ماهی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
پارچه و کیسه ای که درآن دارو پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورجک
تصویر ورجک
ورجک ووورجک - ورجه و وورجه جستن و فرو جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وردک
تصویر وردک
جهاز عروس آنچه که عروس بخانه دامادمیبرد جهازعروس
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره فرفیون ها که یکساله است و دارا برخی گونه های پایا میباشد (گونه های پایا کرچک تا 6 متر ارتفاع نیز پیدا میکند و در آب و هوای گرم میرویند)، ارتفاع گونه های معمولی کرچک به حدود 2 متر نیز میرسد. انواع مذکور در نقاط معتدل (از جمله ایران) میرویند. برگها این گیاه دارا پهنک بزرگ و منفرد و پنجه یی شکل و دارا 5 تا 11 برید گی عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز است. گلها یش خوشه یی و بطور متقابل با برگها انتهایی ساقه قرار دارد و شامل دو نوع گل نر و ماده است. گل نر کرچک شامل کاسه ای مرکب از 5 تقسیم و تعداد بسیار پرچم با میله های منشعب است گل ماده نیز شامل 5 تقسیم است و درون آن مادگی با تخمدان سه خانه قرار دارد. میوه اش کپسول و پوشیده از خار و شامل سه دانه روغن دار است. دانه کرچک نسبت بگونه های مختلف از نظر بزرگی و وزن و رنگ فرق میکند و معمولا قد دانه ها بین 6 تا 26 میلیمتر و وزن آنها بین 70 میلی گرم تا 25، 1 گرم است و رنگ آنها بالوان خاکستر سیاه سفید قرمز قهوه یی میباشد. از دانه کرچک روغنی بدست میاورند که مصارف صنعتی و دارو یی دارد خروع بید انجیر. یا تخم کرچک. دانه کرچک را گویند که از آن کرچک گیرند (کرچک) یا روغن کرچک روغنی را گویند که از دانه های پوست کنده کرچک گیرند و دارا مصارف دارو یی و صنعتی است. یا کرچک چینی. گونه ای کرچک که بیشتر در چین و هند و چین و افریقا بعمل میاید و بصورت درختچه و پایا و دارا برگها بیضو و کشیده است. از دانه های آن مانند کرچک معمولی روغن تهیه میشود کرچک هندی بید انجیر ختایی کرچک ختایی دند حب السلاطین حب الملوک خروع چینی خروع صینی چیپال چیپال گوته جمال کوته شجر حب الخطا طاریقه. توضیح: دانه این گونه کرچک را حب الخطا ئی گویند. یا کرچک خطا یی (خطائی)، یا کرچک هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرچک
تصویر غرچک
نادان ابله احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچک
تصویر پرچک
قسمی پنیر پر روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وردک
تصویر وردک
((وَ دَ))
جهاز عروس، آنچه عروس با خود به خانه داماد می برد، وردوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
((وَ شَ))
کیسه کوچکی که در آن دارو می ریختند
فرهنگ فارسی معین
((کَ چَ))
گیاهی است از تیره فرفیون ها که یک ساله است و دارای برخی گونه های پایا می باشد. برگ های این گیاه دارای پهنک بزرگ و منفرد و پنجه ای شکل و گل هایش خوشه ای و به طور متقابل با برگ های انتهایی ساقه قرار دارد. میوه اش کپسول دار و پوشیده از خار و ش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرچک
تصویر غرچک
((غَ چَ))
نادان، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچک
تصویر برچک
((بَ چَ))
تیغه شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وردک
تصویر وردک
جهیزیه
فرهنگ واژه فارسی سره