- ورور
- زمزمه ای که افسونگر دروقت افسون کردن کند، حرف زدن وراجی کردن
معنی ورور - جستجوی لغت در جدول جو
- ورور ((وِ وِ))
- تندتند حرف زدن، وراجی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورور
رستنی ها نباتات (بیشتر در آیین زردشتی بکار میرود)،جمع اورورها
ابرخویشی، باد، برتنی
باردار ومیوه دار، مثمر
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
داوری سوده داروی چشم، نمک خوراک، پرگنه بویه ای است
بد نهاد
فراوانی، فراوان
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
پرشیر
خار پشت
حرارت، گرماها
راننده و برنده خر خربنده خرکچی
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
پرپهنا عریض پر عرض
شادمانه کردن، شاد کردن مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند و پیشوا
بدکار، شریر، زیاد شیطانی و مردم آزاری
هنج ناکرده، زن ناکرده
بدکار، صاحب شر، شریر
لازم، واجب، نیاز، حاجت
خرکچی، آنکه خر کرایه می دهد
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، آجل، وارغ، رچک، رجغک، رغ
تیرگی، کدورت،برای مثال بیا ساقی آن آب آتش فروغ / که از دل برد زنگ و از جان وروغ (فخرالدین اسعد- مجمع الفرس - وروغ)
تیرگی، کدورت،
بارور، باردار، بار دهنده، میوه دهنده
شرّ ها، بدیها، شرارتها، جمع واژۀ شرّ
رئیس، پیشوا، سرپرست، بزرگ تر طایفه و قبیله
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
داروی خشک و سوده که در چشم یا بر روی جراحت بریزند
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فره وش