جدول جو
جدول جو

معنی ورنام - جستجوی لغت در جدول جو

ورنام
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورنا
تصویر ورنا
(پسرانه)
برنا جوان، برنا، خوب و نیک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنام
تصویر فرنام
(پسرانه)
دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
برنا، جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورنامه
تصویر ورنامه
سرنامه، عنوان، برای مثال چو زآن نامه ورنامه برخوانده اند / سخن های نغزش برافشانده اند (فردوسی - رشیدی - ورنامه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورام
تصویر ورام
هر چیز سبک و کم وزن، مقابل جوهر، در فلسفه عرض، برای مثال جوهر محض الهی نفس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو - ۳۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
(وَرْ را)
مسعود بن ابی فراس حلی، عالمی فقیه، محدث، از اولاد مالک اشتر نخعی و از اساتید شیخ منتجب الدین ابوالحسن است. به سال 605 ه. ق درگذشت. او راست: کتاب معروف به مجموعۀ ورام موسوم به تنبیه الخاطر و نزهه الناظر در اخلاق
لغت نامه دهخدا
(وَرْ رَ)
سودمند و بافایده و به کار، شفاعت کننده و ورنان. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). رجوع به ورنان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
چیزهای سهل و سبک و کم وزن. (برهان) (آنندراج). هر چیز سهل و آسان. (ناظم الاطباء). هر چیز سبک و کم وزن و مختصر. (فرهنگ فارسی معین) :
جهان پر از خس و پرخار و پر ورام شده ست
ترا کلام همی بی ورام باید کرد.
ناصرخسرو.
عطای او به ورام است زائرانش را
گمان مبر که جز او کس عطادهد به ورام.
فرخی.
در فرهنگ نظام آمده معنی شعر فرخی:
عطای او به ورام است زائرانش را
گمان مبر که جز او کس عطا دهد به ورام.
این است که ’هر کس تحفۀ مختصری برای ممدوح ببرد، او عطا میکند’ این معنی متکلف مینماید ولی این بیت در دیوان چ دبیرسیاقی ص 241 چنین آمده:
عطای او به دوام است زایرانش را
گمان مبر که جز او کس عطا دهد به دوام.
و در صورت صحت این نسخه بیت شاهد نتواند بود. مرحوم دهخدا در تعلیقات دیوان ناصرخسرو ص 638 درباره این بیت نوشته در این مورد به معنی صره و بدره یا بار یا تخت بزاز و امثال آن میتواندبود که درست مقابل آن معنی است که در فرهنگها ضبط شده. (فرهنگ فارسی معین) ، پارسنگ ترازو. (اسدی). کمی و نقصان در وزن و در اندازۀ چیزی. (ناظم الاطباء) ، مبیع. (فرهنگ فارسی معین) :
که بود آنکه بخرید سودی ز عالم
که نستد فزون از مصیبت ورامی ؟
ناصرخسرو (فرهنگ فارسی معین از دیوان ناصرخسرو و تعلیقات دهخدا ص 638).
، عرض. مقابل جوهر. (فرهنگ فارسی معین) :
جوهر محض الهی نور اوست
وین جهان یکسر بر آن جوهر ورام.
ناصرخسرو (دیوان، تعلیقات دهخدا ص 638)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ورامین. نام شهری از توابع ری و نام بلوکی که این شهر در آنجا واقعشده. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به ورامین شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
سودمند و بافایده و به کار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
بی خبر و غافل و کاهل و سست و تنبل و بی هوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
نام چشمه ای است در کشمیر. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) :
آن بت کشمیری من تا ز چشم من برفت
چشم من از اشک رشک چشمۀ ورناک شد.
ابونصر نصیرا بدخشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ وِ)
دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 26000گزی جنوب خاوری بهشهر و 2000گزی جنوب رود خانه نکا. هوای آن معتدل، دارای 450تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان، شال و کرباس بافی است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 160 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ / مِ)
برنامه. سرنامه. عنوان. (برهان). آنچه بر سر کتابتها نویسند که به شرف مطالعۀ فلان برسد. (برهان) :
چو زآن نامه ورنامه برخواندند
سخنهای نغزش برافشاندند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آنچه بر سر کتابتها نویسند که بشرق مطالعه فلان برسد عنوان: چوزان نامه ورنامه بر خواندند سخنهای نغزش بر افشاندند. (رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
جوان برنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورام
تصویر ورام
چیزهای سبک و کم وزن، سهل و آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
((وَ))
برنا، جوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورام
تصویر ورام
((وَ))
سهل و آسان، کمی و نقصان در وزن یا اندازه چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورنامه
تصویر ورنامه
((وَ مِ))
سرنامه و عنوان نامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنام
تصویر فرنام
عنوان، لقب
فرهنگ واژه فارسی سره
سرواژه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش از مسابقات، قبل از مسابقات
دیکشنری اردو به فارسی