جدول جو
جدول جو

معنی ورغا - جستجوی لغت در جدول جو

ورغا
(وَ)
آماس بی درد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وریا
تصویر وریا
(پسرانه)
هوشیار، زرنگ، باهوش (نگارش کردی: وریا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
(پسرانه)
برنا جوان، برنا، خوب و نیک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورقا
تصویر ورقا
(دخترانه)
کبوتر، نام درختی کوچک و معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
(پسرانه)
نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورجا
تصویر ورجا
(دخترانه)
بلندمرتبه، ارجمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورتا
تصویر ورتا
(دخترانه)
گل، هم ریشه با ورد عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورا
تصویر ورا
سوا، جز، عقب، پس، پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورپا
تصویر ورپا
ایستاده، کسی یا چیزی که روی پای خود قرار گرفته باشد، برپا، هج، سرپا، قائم، برپای، برخاسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرغا
تصویر یرغا
یورغه، ویژگی اسب آزموده و راهوار که تند حرکت کند و سوار را تکان ندهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورقا
تصویر ورقا
کبوتر مادۀ خاکی رنگ، کبوتر چاهی
گرگ ماده
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، کوکو، کبوک، کالنجه، صلصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وراغ
تصویر وراغ
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، مخ، ورزم، آذر، تش، اخگر، برزین، انیسه، نار
فروغ و تابش و شعلۀ آتش، برای مثال آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی- مجمع الفرس - وراغ)، روشنی، فروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، برزگاو، برزه گاو، نر (گاو) مثلاً گاو ورزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
برنا، جوان
فرهنگ فارسی عمید
(وَرْ)
چکش آهنی بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کبوتر خاک رنگ را گویند و گویند عربی است. (برهان). ورقاء. رجوع به ورقاء شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دانۀ سیاهی است که در گندم میباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
به لغت ژند و پاژند گل را گویند و به عربی ورد خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ورزاو. گاو نر. گاو ورز: و هر بنده ای با زن وفرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود. (فرهنگ فارسی معین از تفسیرابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 561). رجوع به ورزاو شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پرنده ای که سار نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شعلۀ آتش. (آنندراج) (برهان) (از ناظم الاطباء) :
آتش عشق چون شود پنهان
کز زبانم کشد زبانه وراغ.
فرقدی (از آنندراج و انجمن آرا).
- وراغ ور، شعله ور. (از ناظم الاطباء).
، روشنی و تابش که فروغ نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). روشنی و فروغ و تابش آن. (برهان) (ناظم الاطباء). لیکن این معنی نزدیک به معنی اولی است. (آنندراج) (انجمن آرا).
- باوراغ، روشن. منور. (فرهنگ فارسی معین).
- ، بارونق. (از فرهنگ فارسی معین) :
پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک
بود حال و بالم از وی باوراغ و بافراغ.
ابن یمین (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش ایذه شهرستان اهواز است. این دهستان در قسمت غرب ایذه وشرق مسجد سلیمان در کوهستان واقع و هوای آن گرمسیر و آب اکثر قراء آن از رودخانه و چشمه. محصول عمده آن گندم، جو، برنج است. این دهستان از 53 آبادی بزرگ وکوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8000 نفر است. قراء مهم آن به شرح زیر است. دوبلوطان، شیرازه، شب تیز، کنار پیر، گوری. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جوی. (جهانگیری). جوی آب. (برهان قاطع). ارغاو. ارغاب. ارغاف:
بر دو رخسارش دو ارغا زآب چشم
رفته از دست خیالش خواب چشم.
شاه داعی شیرازی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
به زبان مردم عامۀ طوس، دمل. (لغت نامۀ اسدی). باغره. (لغت نامۀ اسدی). مغنذه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ورغا و ورغاره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وراغ
تصویر وراغ
فروغ و تابش و شعله آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورقا
تصویر ورقا
ماده کبوتر خاکسترگون، فاخته، نفس کلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
جوان برنا
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغا
تصویر ارغا
جوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی رهوار تیز رو راهوار وتیزرو یرغه: سکسکانید ازدمم یرغاروید تایواش ومرکب سلطان شوید. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراغ
تصویر وراغ
شعله آتش، روشن، فروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
((وَ))
گاو نر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورنا
تصویر ورنا
((وَ))
برنا، جوان
فرهنگ فارسی معین
بره ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر اخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی