جدول جو
جدول جو

معنی ورسنج - جستجوی لغت در جدول جو

ورسنج
(وَ شَ / شُ)
دهی جزء دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. در یک هزارگزی شوسۀ همدان. سکنۀ 587 تن و آب آن از دو رشته قنات و از رود خانه خررود هفته ای یک شبانه روز حق آب دارند. محصول آنجا غلات، پنبه، کرچک، یونجه، بادام، انگور، قیسی و شغل اهالی زراعت و قالی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورسیج
تصویر ورسیج
آستانه، درگاه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نورسنج
تصویر نورسنج
آلتی برای اندازه گیری درجۀ شدت نور، فوتومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورسنج
تصویر دورسنج
دستگاه اندازه گیری مسافتی که میان بیننده و نقطۀ دور است، اسبابی که برای اندازه گیری فاصلۀ اشیای دور به کار می رود، مثل دورسنج نقشه برداری، تله متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورسنگ
تصویر ورسنگ
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسنگ، پاهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(وَ رَ)
آزمند وحریص و خداوند شره. (ناظم الاطباء). خداوند حرص و شره را گویند. (برهان). حریص. (انجمن آرا) :
به ظل همای همایون جاهت
دو بازوی زاغ ورنج ارج کردم.
سوزنی.
و ظاهراً در این بیت به جای ورنج ورخج است، یعنی زشت و مکروه. (انجمن آرا) ، پرخور و شکم پرست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
مأخوذ از وسنگ فارسی و به معنی آن. (ناظم الاطباء). رجوع به وسنگ شود
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
بند ریسمانی و ریسمان و رسن. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
سقف خانه که آن را آسمانه نیز گویند. (ناظم الاطباء). آسمانه و سقف خانه و بعضی آستانه و زمین خانه را نیز گفته اند و شواهدی که آورده اند نیز دلالت به این معنی میکند. (برهان) ، آستانۀ خانه. (سروری) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
ببین که قبۀ تعظیم او کجا باشد
چو هست کیوان صدپایه زیرش از ورسیج.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اسبابی که برای مقایسۀ شدت نور منبعهای نورانی به کار میرود. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575). ابزار و آلتی که بدان شدت و ضعف نور را سنجند، یک پیل نور برقی که آمپرسنج مناسبی را به کار اندازد. در عکاسی برای تعیین مقدار نور به کار می رود، با استفاده از آن می توانیم گشادگی دهانۀ دوربین را متناسب با زمان تعیین کنیم. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
کم همتی باشد و آن ضعف نفس است از طلب مراتب عالیه. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خداوند حرص و شره را گویند: بظل همی همایون جاهت دو بازوی زاغ و رنج ارج کردم. (جهانگیری. سوزنی سمرقندی) توضیح رشیدی گوید: و ظاهرا درین بیت بجای ورنج ورخچ است یعنی مکروه و زشت. مولف فرهنگ نظام نویسد: دربعضی نسخ بجای و رنگ فرخج است و در بعضی سیه پس سند دیگر لازم است و اگر همین شعر لازم باشد معنی حرص میدهد نه حریص ولی در صورت نسخه ورنج صفت زاغ و بمعنی حریص باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورسنگ
تصویر ورسنگ
عجیب و غریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورسنگ
تصویر ورسنگ
((وَ سَ))
پاسنگ ترازو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورنج
تصویر ورنج
((وَ رَ))
خداوند حرص و شره را گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورسیج
تصویر ورسیج
((وَ))
آسمانه، سقف خانه
فرهنگ فارسی معین
نام روستایی در غرب گرگان که تپه ای تاریخی نیز در آن قرار.، ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی