جهاز عروس. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). وردک. رجوع به وردک شود، خانه را گویند که از چوب و علف پوشیده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه از کاه و نی راست کنند و به هندی چهپر گویند. (غیاث اللغات از برهان از رشیدی)
جهاز عروس. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). وردک. رجوع به وردک شود، خانه را گویند که از چوب و علف پوشیده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه از کاه و نی راست کنند و به هندی چهپر گویند. (غیاث اللغات از برهان از رشیدی)
جهاز عروس یعنی اسبابی که بااو به خانه شوهر برند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). جهیزیه. (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری). آنچه عروس به خانه داماد میبرد. (فرهنگ فارسی معین)
جهاز عروس یعنی اسبابی که بااو به خانه شوهر برند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). جهیزیه. (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری). آنچه عروس به خانه داماد میبرد. (فرهنگ فارسی معین)
اقامت نمودن در جایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، توانا گردیدن بر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خر زنخ بر روی ران ماده نهادن: ورک الحمار علی الاتان، زنخ خود بر سوی ران ماده نهاد خر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دولا کردن ورک خود راتا فرود آید. (ناظم الاطباء). ورک پیچیدن جهت فرود آمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر پهلو خفتن گویا ورک خود را بر زمین نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر برسوی ران کسی زدن. (منتهی الارب). زدن بر ورک فلان. (ناظم الاطباء)
اقامت نمودن در جایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، توانا گردیدن بر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خر زنخ بر روی ران ماده نهادن: ورک الحمار علی الاتان، زنخ خود بر سوی ران ماده نهاد خر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دولا کردن ورک خود راتا فرود آید. (ناظم الاطباء). ورک پیچیدن جهت فرود آمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر پهلو خفتن گویا ورک خود را بر زمین نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر برسوی ران کسی زدن. (منتهی الارب). زدن بر ورک فلان. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، در 21500گزی شمال خاوری آغ کند و 7000 گزی شوسۀ هروآباد به میانه، دارای 333 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، در 21500گزی شمال خاوری آغ کند و 7000 گزی شوسۀ هروآباد به میانه، دارای 333 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کردوک هارا بعض محققین با کردها تطبیق کرده اند. گزنفون گویداین مردم بسیار رشیدند و هنوز تابع پادشاهان پارس نشده اند. از نوشتۀ گزنفون برمی آید که مسکن آنان در سرزمین کوهستانی و صعب بوده است و با ارمنستان سرحد مشترک داشته اند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1073). رجوع به تاریخ ایران باستان، کرد و پیوستگی نژادی وتاریخی او ص 91، کرد و کردو در همین لغت نامه شود
کردوک هارا بعض محققین با کردها تطبیق کرده اند. گزنفون گویداین مردم بسیار رشیدند و هنوز تابع پادشاهان پارس نشده اند. از نوشتۀ گزنفون برمی آید که مسکن آنان در سرزمین کوهستانی و صعب بوده است و با ارمنستان سرحد مشترک داشته اند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1073). رجوع به تاریخ ایران باستان، کرد و پیوستگی نژادی وتاریخی او ص 91، کرد و کردو در همین لغت نامه شود
دهی است از دهستان حومه بخش سومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 152 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، بزرگ شدن. بالغ شدن: چو بررست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون قیر موی. فردوسی
دهی است از دهستان حومه بخش سومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 152 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، بزرگ شدن. بالغ شدن: چو بررست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون قیر موی. فردوسی