- ورخچ
- زشت کریه منظر نامم همان دولت و شهباز نفرت است نی کرگس ورخچ ونه زال تخجم است) (خاقانی)، زبون فرومایه پست: پیش دلشان سپهر و انجم این بوده ورخچ و آن تخجم. (خاقانی)، چرکین، ناراخت مضطرب
معنی ورخچ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زشتی کراهت منظر: اگر نظرت برورخچی بیفتد دلت بر نشورد)، زبونی فرومایگی پستی
زشت نازیبا، زبون سست ناتوان
کفل و ساغری اسب و استر و مانند آن
کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخش، فرخش
فرخج، زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، در علم زیست شناسی کفل اسب
ورخچ: سبحانک می گفتم آواز خر آمد. دلم ورخج و مشوش شد
زشت، بی مقدار، پست، برای مثال دریغ دفتر اشعار ناخوش سردم / که بد نتیجۀ طبع ورخج مردارم (سوزنی- مجمع الفرس - ورخج)
معجزه