جدول جو
جدول جو

معنی وربین - جستجوی لغت در جدول جو

وربین
خام شدن، فریب خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زربین
تصویر زربین
(دخترانه)
سرو کوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توربین
تصویر توربین
مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
وسیله ای مرکب از یک یا دو لوله و عدسی که با آن جاها و چیزهایی را که در مسافت دور باشد می بینند. در قرن ۱۷ میلادی اختراع شده،
مقابل نزدیک بین، در پزشکی کسی که چشمش دور را بهتر از نزدیک ببیند،
در هنر عکاسی دوربین عکاسی، کنایه از دوراندیش، خردمند
دوربین عکاسی: در هنر عکاسی دستگاهی که با آن از اشخاص و اشیا و مناظر عکس برداری می کنند
دوربین نجومی: در علم نجوم دوربین بسیار بزرگ که با آن ستارگان را می بینند، تلسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
کسی که از دور خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دوربیننده. که قدرت دیدن دوردست را دارد. که اشیاءیا اشخاص دوردست را تواند دیدن. که دید چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور دارد:
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی.
منوچهری.
طرفه کور دوربین تیزچشم
لیک از اشتر نبیند غیرپشم.
مولوی.
چنین گفت پیش زغن کرکسی
که نبود زمن دوربین تر کسی.
سعدی (بوستان).
، مقابل نزدیک بین. کسی که دور را بهتر از نزدیک می بیند. چشمی که دور را بهتر از نزدیک می بیند، دوراندیش و عاقل و بابصیرت و مطلع و باادراک و زیرک و خردمندو هوشیار و بافراست. (ناظم الاطباء). عاقل و دوراندیش. (آنندراج). عاقبت اندیش. لطیف. (ترجمان القرآن) (دهار). آنکه به عاقبت کار اندیشد. مآل اندیش. آخربین. عاقبت اندیش. مآل بین. (یادداشت مؤلف) :
که جنگاوران از سپه برگزین
دلیران نیزه ور دوربین.
فردوسی.
یکی دوربین مرد جویای کار
نباشد چنو نامدار و سوار.
فردوسی.
یکی دوربین مرد جویای کار
بدیدمش آهسته گرد و سوار.
فردوسی.
می داند (منوچهربن قابوس) روز پدرم (محمود) به پایان آمده است جانب خویشتن را خواهد که با ما استوار کند که مردی زیرک و پیر دوربین است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131).
گرچه پشم اند هر دو، هرگز بوده ست
سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون.
ناصرخسرو.
انبوهی یاران که دوربین و کاردان نباشند عین مضرت است. (کلیله و دمنه).
و ز بر آن خوابگاه طارم پیری مسن
همچو امل دوربین همچو اجل جان ستان.
؟
صاحب مایه دوربین باشد
مایه چون کم بود چنین باشد.
نظامی.
چشم عقل دوربین را روز و شب
درجمال خویش حیران کرده ای.
عطار.
فریدون وزیری پسندیده داشت
که روشن دل و دوربین دیده داشت.
سعدی (بوستان).
نصیحت شنو مردم دوربین
نکارند در هیچ دل تخم کین.
سعدی (بوستان).
در وادیی که رو به قفا می روند خلق
در قعر چاهم از نظر دوربین خویش.
صائب.
دلهام، مرد رسا و دوربین. دلمز، مرد توانا و دوربین. (منتهی الارب)،
{{اسم مرکّب}} آلتی متعلق به ابصار که بزرگ می کند و نزدیک می نماید چیزهای دور را و اختراع این آلت در سدۀ هفدهم میلادی شد و به واسطۀ آن انقلاب بزرگی در علم هیأت پدید آمد. (ناظم الاطباء). نوعی از عینک که بدان چیز دور را به آسانی توان دید. چیزی باشد که احوال دریا را ناخدا بدان معلوم کند و برای استعلام لشکر بیگانه هم بکار آید. (آنندراج). نظاره. (المنجد). اسباب بصری برای رؤیت نسبتاً واضح اشیاء دور یا به عبارت رایج برای بزرگتر و نزدیکتر نشان دادن اشیاء دور ازآنچه با چشم غیر مسلح دیده می شوند. دو جزء اساسی هردوربین عبارت است از نقشگیر، که نور را گرد آورد و متمرکز کند و دیدگر که تصویر حاصل از نقشگیر را بزرگ می کند. دوربین را به نجومی و زمینی تقسیم می کنند، دوربین نجومی همان تلسکوپ است که برای بررسی اشیاء بسیار دور (مانند ستارگان) بکار می روند و فواید دیگر نیز دارند. تصاویر حاصل ازآنها معکوس است، ولی این امر مخل به استفاده از آنها نیست. بر خلاف در رؤیت اشیاء زمینی مطلوب آن است که منظرۀ عادی آنها محفوظ بماند و لهذا این دوربینهاچنان تعبیه شده اند که تصویر حاصل از آنها مستقیم باشد. قدیمترین نوع دوربین زمینی دوربین گالیله است که نقشگیرش یک عدسی محدب و دیدگرش یک عدسی مقعر است. این دوربین را گالیله برای رصد آسمان ساخت و چهار قمربزرگ مشتری را با آن کشف کرد ولی امروزه به عنوان دوربین زمینی از آن استفاده می شود. دوربین انواع دیگری نیز دارد، مانند دوربین دوچشمی و دوربین یک چشمی و دوربین عکاسی. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
قسمی ماشین مولد نیرو که پره های آن بقوت آب یا بخار به حرکت درآید و آن برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال شود، (از فرهنگ فارسی معین)، رجوع به کتاب علم و زندگی ص 72 شود
لغت نامه دهخدا
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی ماشین مولد نیرو میباشد که پره های آن به قوت آب یا بخار به حرکت در میاید و برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماشین مولد نیرو که پره های آن با نیروی آب یا بخار به حرکت درمی آید و به وسیله آن، دستگاه مولد برق به کار می افتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
عاقبت اندیش، نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور
فرهنگ فارسی معین
تلسکوپ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوربین دو نوع است. یکی چشمی و دیگری عکس برداری یا فیلمبرداری. دوربین چشمی در خواب های ما تجسم انتظارهایی است که از آینده داریم و کلا چیزهایی که می خواهیم و آرزو داریم که به آنها برسیم. هر چه دوربین کارآمدتر باشد توانایی بیشتر ما را در برآوردن آرزوها نشان می دهد. دوربین عکس و فیلمبرداری برخورد ما را با حوادث روزمره زندگی نشان می دهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
آلة تصويرٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
Farsighted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
prévoyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
สายตายาว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
дальнозоркий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
weitsichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
далекозорий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
dalekowzroczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
远视的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
دور بین
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
দূরদৃষ্টি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previdente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previsivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
ileri görüşlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
먼 시야의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
近視の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
רואה למרחקים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
दूरदर्शी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
berpandangan jauh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
verziend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
previdente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوربین
تصویر دوربین
mwenye kuona mbali
دیکشنری فارسی به سواحیلی