جدول جو
جدول جو

معنی وراط - جستجوی لغت در جدول جو

وراط
(وِ)
جمع واژۀ ورطه. ورطات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ورطه شود، مکر. (منتهی الارب) (آنندراج). خدیعه و غش. (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکر و فریب و خدعه و غش. (ناظم الاطباء)،
{{مصدر}} فریفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). وراط در صدقه (زکوه) جمع کردن شتران متفرق را و پراکنده کردن گله را یا پنهان داشتن مواشی خود در دیگر مواشی یا نهفتن آن را در گو و صحرا تاصدقه گیرنده بر آن مطلع نشود یا پراکنده کردن مواشی را و به دروغ گفتن صدقه گیرنده را که نزد فلان صدقه است و چنان نباشد و منه الحدیث: لاخلاط و لاوراط. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وراط
فریب
تصویری از وراط
تصویر وراط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وراز
تصویر وراز
(پسرانه)
گراز که در ایران باستان نشانه زورمندی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وراق
تصویر وراق
کسی که کتاب را صحافی می کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وراج
تصویر وراج
پرحرف، پرگو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وراث
تصویر وراث
وارث ها، کسانی که از دیگری چیزی به ارث می برند، ارث برنده ها، میراث برها، جمع واژۀ وارث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورام
تصویر ورام
هر چیز سبک و کم وزن، مقابل جوهر، در فلسفه عرض، برای مثال جوهر محض الهی نفس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو - ۳۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وراغ
تصویر وراغ
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، مخ، ورزم، آذر، تش، اخگر، برزین، انیسه، نار
فروغ و تابش و شعلۀ آتش، برای مثال آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی- مجمع الفرس - وراغ)، روشنی، فروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
رها کردن باد صدادار از مقعد، ضرطه
فرهنگ فارسی عمید
(وِ طَ)
مکر و خدیعه. (اقرب الموارد). رجوع به وراط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وراق
تصویر وراق
کاغذ فروش، نویسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورام
تصویر ورام
چیزهای سبک و کم وزن، سهل و آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراز
تصویر وراز
خوک نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراج
تصویر وراج
پرحرف، روده دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراث
تصویر وراث
رخن مرده ریگ مردری، جمع وارث، رخنبران ریگبران جمع وارث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراب
تصویر وراب
پارسی تازی گشته وریب اریب کجی خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
ورانبر ناگه شبی ورانبر گردون برآمدم در خلوت وجود به پویش در آمدم (مولانا) فراتر بالاتر، نوه، چهارشانه: مرد، روبا رو، پشت سر، جز عقب پس پشت. یا از (وز) وراء (ورای)، آن سوی ماورا: ازورای ایشان زمینی است سپید چون زخام، بالای بالاتر از: در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبه اسنان است - هیچ مرتبه ای ورای پادشاهی نیت وآن جز عظمت الهی نیست. یا ورای پست و بلند. بالاتراز زمین و آسمان، آسمان، عالم لاهوت، جز سوای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراغ
تصویر وراغ
فروغ و تابش و شعله آتش
فرهنگ لغت هوشیار
قیراط بنگرید به قیراط (تک قرط افرازه ها) (افرازه شعله) چراغ، افرازه چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعاط
تصویر وعاط
گل زرد گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
تیز گوز باد شکم تیز دهنده گوز دهنده گوزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صراط
تصویر صراط
راه راست، طریق، صراط مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراط
تصویر سراط
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراط
تصویر خراط
آنکه چوب تراشد و برابر سازد، تراشنده چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراط
تصویر زراط
راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراط
تصویر خراط
((خَ رّ))
چوب تراش، کسی که با دستگاه چوب تراشی اشیاء چوبی درست می کند، خراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صراط
تصویر صراط
((ص))
راه، طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
((ضُ))
تیز دادن، گوزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورام
تصویر ورام
((وَ))
سهل و آسان، کمی و نقصان در وزن یا اندازه چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وراق
تصویر وراق
((وَ رّ))
کاغذفروش، نویسنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وراغ
تصویر وراغ
شعله آتش، روشن، فروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وراز
تصویر وراز
((وُ))
گراز، خوک نر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وراج
تصویر وراج
((وِ رّ))
پر حرف، روده دراز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وراث
تصویر وراث
بازماندگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صراط
تصویر صراط
چینواد
فرهنگ واژه فارسی سره