روان شدن پیه و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فعل آن از باب ضرب است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رفتن با کبر و سرفرازی. (از اقرب الموارد). وذفان. رجوع به وذفان شود
روان شدن پیه و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فعل آن از باب ضرب است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رفتن با کبر و سرفرازی. (از اقرب الموارد). وذفان. رجوع به وذفان شود
وصف شناس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عارف به وصف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بسیار وصف کننده. (ناظم الاطباء) : کمترین وصاف او خاقانی است کآسمان صاحبقران میخواندش. خاقانی. ، طبیب. (المنجد). پزشک. حریری آن را بر طبیب اطلاق کرده است. (از اقرب الموارد)
وصف شناس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عارف به وصف. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بسیار وصف کننده. (ناظم الاطباء) : کمترین وصاف او خاقانی است کآسمان صاحبقران میخواندش. خاقانی. ، طبیب. (المنجد). پزشک. حریری آن را بر طبیب اطلاق کرده است. (از اقرب الموارد)
ولف. پی درپی درخشیدن برق، نوعی از دویدن که پایها با هم افتد، با کسی الفت گرفتن، با هم آمدن قوم برابر، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نسبت کردن خود را به کسی یا چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
ولف. پی درپی درخشیدن برق، نوعی از دویدن که پایها با هم افتد، با کسی الفت گرفتن، با هم آمدن قوم برابر، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نسبت کردن خود را به کسی یا چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
مواقفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی فراایستادن در کار یا در جنگ و پیکار. (آنندراج) ، ایستادن خواستن. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به مواقفه شود
مواقفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی فراایستادن در کار یا در جنگ و پیکار. (آنندراج) ، ایستادن خواستن. (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به مواقفه شود
ترازو، برنشستنی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). مرکب و هر برنشستنی. (ناظم الاطباء) ، فلاخن. (منتهی الارب) (آنندراج). منجنیق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنچه بدان چیزی را دور اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قرب قذّاف، قرب با کوشش که در آن فتور نباشد. (منتهی الارب). قرب شبگیری است که صبح آن به آب رسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ترازو، برنشستنی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). مرکب و هر برنشستنی. (ناظم الاطباء) ، فلاخن. (منتهی الارب) (آنندراج). منجنیق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنچه بدان چیزی را دور اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قَرَب قَذّاف، قرب با کوشش که در آن فتور نباشد. (منتهی الارب). قرب شبگیری است که صبح آن به آب رسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)