جدول جو
جدول جو

معنی وذائل - جستجوی لغت در جدول جو

وذائل
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وذیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وذیله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذائل
تصویر ذائل
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
فرهنگ فارسی عمید
(رَ ءِ)
رذایل. جمع واژۀ رذیله. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رذیله، به معنی ناکسی وفرومایگی. (آنندراج). رجوع به رذایل و رذیله شود.
- ام الرذائل، کنایه از جهل و نادانی است، مقابل ام الفضائل، که کنایه از علم و دانایی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وذیمه. هدیۀ خانه کعبه. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وذیمه شود، اموال که در آن نذرها باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
وذائل. جمع واژۀ وذیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وذیله و وذائل شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وثیله، به معنی وزغ. (دهار). رجوع به وثیله شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وصیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به معنی شتر ماده ای که ده شکم در پی یکدیگر زاید. (آنندراج). رجوع به وصیله شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وسایل. جمع واژۀ وسیله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وسیله شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از ذیل، درازدنبال: فرس ٌ ذائل، اسبی درازدم، ذیل ٌ ذائل، خواری. رسوائی، درع ٌ ذائل، زره درازدامان، حلق ٌ ذائل، حلقه های زره باریک و لطیف مائل بدرازی
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نام قریه ای است. (از لباب الالباب نقل از غیاث)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
قبیله ای است از عرب. (از لباب الالباب نقل ازغیاث). و قدیجعل اسماً للقبیله فلایصرف. (تاج العروس). شعبه ای از قبیلۀ بنی رکب منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283). رجوع به بنو وائل و عیون الاخبار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رذائل
تصویر رذائل
ناکس و فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائل
تصویر ذائل
خواری، رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار