جدول جو
جدول جو

معنی ودیه - جستجوی لغت در جدول جو

ودیه
(وُدْ دی یَ)
زوجه. زن. (فرهنگ فارسی معین) : معبر گفت که در همین حلال تو نهال جمال بشکفد و شجرۀ ودیۀ تو به ثمرۀ ولادت مثمر گردد. (فرهنگ فارسی معین از روضه العقول، مقدمۀ مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
ودیه
(وَ دی یَ)
یکی ودی و آن نهال ریزۀ خرماست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودی شود
لغت نامه دهخدا
ودیه
ودیه در فارسی همسر مرد زن روجه زن: معبر گفت که در همین حلال تو نهال جمال بشکفد و شجره ودیه تو بثمره ولادت مثمر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
ودیه
((وُ دِّ یَُ))
کنایه از زوجه، زن
تصویری از ودیه
تصویر ودیه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدیه
تصویر هدیه
(دخترانه)
هدیه، ارمغان، تحفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وجیه
تصویر وجیه
نیکوروی، صاحب قدر و جاه، بزرگ قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
تحفه، ارمغان، پیشکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اودیه
تصویر اودیه
وادی ها، سرزمین ها، فضاها، جایگاه ها، گشادگی های میان دو کوه، دره ها، رودخانه ها، جمع واژۀ وادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وایه
تصویر وایه
وایا، بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ وادی. رجوع به وادی شود
لغت نامه دهخدا
(دی یَ)
از اسامی غلات است که در اصفهان به این فرقه می دادند. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262)
لغت نامه دهخدا
(دی یَ / یِ)
تأنیث دودی. حرکت کرم گون: حرکت دودیه، پیچش چون پیچیدن کرم. (یادداشت مؤلف). رجوع به دودی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقیه
تصویر وقیه
وقیه در فارسی بنگرید به اقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصیه
تصویر وصیه
وصیت در فارسی اندرز سفارش خواستگویه خواستنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودین
تصویر ودین
خیسانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیس
تصویر ودیس
گیاه خشک، انگبین تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیک
تصویر ودیک
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیعه
تصویر ودیعه
مالی که به امانت نزد کسی بگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیع
تصویر ودیع
تن آسان و آرمیده، ساکن، مقبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایه
تصویر وایه
چیز ضروری محتاج الیه، حاجت مراد. چیز ضروری محتاج الیه، حاجت مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودید
تصویر ودید
دوست دارنده، جمع اوداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودقه
تصویر ودقه
جوش چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجیه
تصویر وجیه
مهتر قوم، شریف قوم، روی شناس
فرهنگ لغت هوشیار
گدایی: نیست حاجت مرا بافسانه گدیه خوش نیست گنج در خانه. (نزاری) توضیح این کلمه با کدیه عربی که بهمین معنی است مشتبه نشود
فرهنگ لغت هوشیار
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیه
تصویر قدیه
روش، رسم، عادت
فرهنگ لغت هوشیار
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیه
تصویر جدیه
خون روان، زنگ روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویه
تصویر دویه
زن بیمار تباه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وادی، رودها، دره ها جمع وادی رودها رودخانه ها، دره ها فرجه های بین کوهها و پشته ها که مجرای سیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودیه
تصویر دودیه
پیچک پاپیتال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودفه
تصویر ودفه
بستان سبز پیه، نای هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیعه
تصویر ودیعه
سپرده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
پیشکش، ارمغان
فرهنگ واژه فارسی سره