جدول جو
جدول جو

معنی ودین - جستجوی لغت در جدول جو

ودین(وَ)
تر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :شی ٔ ودین، چیزی تر و چیز خیسانیده شده. (ناظم الاطباء) ، ترنهاده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ودین
خیسانیده
تصویری از ودین
تصویر ودین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وردین
تصویر وردین
(پسرانه)
گلهای بسیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کدین
تصویر کدین
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷)
پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایسک، پکوک، کوبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضدین
تصویر ضدین
دو چیز که ضد و مخالف یکدیگر باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجین
تصویر وجین
عمل کندن و دور ریختن گیاه های هرز از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، دین دار شدن، متدین شدن، دین داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزین
تصویر وزین
سنگین، گران، ثقیل، کنایه از متین، باوقار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تر کردن و تر نهادن در آب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوتاه گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کام فیروز که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 197 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
منسوب به رود و رودخانه و نهر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرغا از بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 36 هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع شده است، کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 218 تن است آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ وَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000 گزی خاور کنگاور و 1500 گزی جنوب شوسۀ تویسرکان. دامنه و سردسیر معتدل است و 935 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته قنات و رود خانه خرم رود تأمین میشود. محصول آن غلات و دیمی و حبوب و چغندرقند وصیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. از شوسه اتومبیل میتوان برد. بنای امامزاده باقر آن قدیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ودیه در فارسی همسر مرد زن روجه زن: معبر گفت که در همین حلال تو نهال جمال بشکفد و شجره ودیه تو بثمره ولادت مثمر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیس
تصویر ودیس
گیاه خشک، انگبین تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیک
تصویر ودیک
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیع
تصویر ودیع
تن آسان و آرمیده، ساکن، مقبره
فرهنگ لغت هوشیار
کرانه لور کند کرانه دشت کناره دره عمل کندن گیاه هرزاز میان مزرعه باغچه عمل پیراستن زمین از علفهای هرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودید
تصویر ودید
دوست دارنده، جمع اوداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولین
تصویر ولین
قوباء
فرهنگ لغت هوشیار
مهست گرانسنگ، سنگین، آرد کبست (حنظل)، استوار رای دارای وزن سنگین گران ثقیل، با اهمیت گران قدر: روزنامه وزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدین
تصویر مدین
مرد وام دار، مدیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدین
تصویر کدین
کدنگ: (دل مومنان را ز وسواس امانی سر ناصبی را بحجت کدینی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدین
تصویر عدین
توت سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدین
تصویر ضدین
دو ناساز دو همستار تثنیه ضد دو چیز که مخالف و مغایر یگدیگر باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدین
تصویر سدین
پشم، خون، پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، متدین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدین
تصویر خدین
یار، دوست، صدیق، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدین
تصویر بدین
تناور تنومند به این: بدین صفت بدین شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدین
تصویر تدین
((تَ دَ یُّ))
دین داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدین
تصویر کدین
((کَ دِ))
چوبی که رخت شویان با آن جامه را هنگام شستن می کوبیدند، کدینه، کدنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزین
تصویر وزین
((وَ))
سنگین، باوقار، متین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودیه
تصویر ودیه
((وُ دِّ یَُ))
کنایه از زوجه، زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودید
تصویر ودید
((وَ))
دوست، دوست دارنده، جمع اوداء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزین
تصویر وزین
سنگین
فرهنگ واژه فارسی سره