- ودن (فَ)
ودان. تر کردن. (تاج المصادر بیهقی). تر کردن چیزی و تر نهادن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، زیر خاک کردن پوست تا نرم گردد. (از اقرب الموارد) ، نیکوکردن حال عروس را و نیکو قیام نمودن بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو قیام کردن به حال عروس و اسب. (از اقرب الموارد) ، کوتاه ساختن چیزی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، فرزند لاغر زادن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بچۀ لاغر زادن
