جدول جو
جدول جو

معنی بودن

بودن((دَ))
وجود داشتن، هستی، حاضر بودن، اقامت داشتن
تصویری از بودن
تصویر بودن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بودن

بودن

بودن
برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می رود مثلاً دریا طوفانی بود،
وجود داشتن، هستی داشتن مثلاً در خانه اش یک سگ بود
توقف کردن،
ماندن، اقامت کردن مثلاً مدتی کنار دریا بود،
در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ابعد می سازد مثلاً گفته بودم، گفته بوده ام،
باقی بودن، زنده ماندن
گذشتن زمان، سپری شدن
اتفاق افتادن، روی دادن
فرا رسیدن
شدن
بودن
فرهنگ فارسی عمید