جدول جو
جدول جو

معنی وخستائن - جستجوی لغت در جدول جو

وخستائن
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخستان
تصویر مخستان
جایی که درخت خرما بسیار باشد، نخلستان
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
بر پشت خفته. (ناظم الاطباء). آنکه بر پشت میخوابد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). مصحف ستان
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
ابن خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه ملقب بجلال الدین و مکنی به ابوالمظفر. آغاز و انجام شهریاری او معلوم نیست ولی به احتمال قویتر او بسال 563هجری قمری فرمانروائی شروان داشته و گویا این هنگام از وفات منوچهر چندان بدور نبوده و میانۀ سالهای 590 و 597 آنگاه که نظامی شرفنامۀ اسکندری را بهم می پیوست درگذشته است.
اخستان به رسم پدر خود فخرالدین منوچهر بخاقانی توجه داشت و ویرا اکرام بیحد میکرد چنانکه بگفتۀ خود شاعر هرچه از خشک و تر دارد انعام اوست:
هرچه دارم تر و خشک من همه انعام اوست
کاین گلاب و گل همه زان گلستان آورده ام.
و چون خاقانی از دربار اخستان اعراض نمود وی نامه ای بخط خویش نوشت و خاقانی را بازگردانیدن خواست و او نپذیرفت و بشروان بازنیامد.
نظامی نیز لیلی و مجنون را بخواهش او بنظم آورده است و دراین منظومه گوید:
شروانشه آفتاب سایه
کیخسرو کیقبادپایه
شاه سخن اخستان که نامش
مهریست که مهر شد غلامش
سلطان بترک چتر گفته
پیدا نه خلیفۀ نهفته
بهرام نژاد و مشتری چهر
درّ صدف ملک منوچهر
زین طایفه تا بدور اوّل
شاهیش بنسل در مسلسل
نطفه ش که رسیده گاه بر گاه
تا آدم هست شاه بر شاه.
و خاقانی گوید:
در بر دف هر آنچه حیوانند
پادشاه اخستان کنند همه.
میوۀ دولت منوچهر است
اخستان افسر کیان ملوک.
صدف خاطرش (خاطر خاقانی) جواهر نطق
بر سر اخستان همی ریزد.
جزئی از اشعار من سلطان بکف میداشت باز
مدحت شاه اخستان برخواند و زانش رشک خاست.
بازوی زهره را بنیل فلک
بوالمظفرنشان کنید امروز
بحر جود اخستان گوهربخش
شاه گیتی ستان گوهربخش.
در فرهنگها اختسان بتقدیم تاء بر سین هم آورده اند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری که در 32 هزارگزی جنوب ساری و 2 هزارگزی مغرب راه عمومی دو دانگه و رود خانه تجن واقع است، ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی که هوای آن معتدل و مرطوب است و 220 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه لاجیم دره و محصول آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ نِ نَ)
دهی است جزو دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 12 هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر، دارای 394 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
امت پیغمبر را گویند مطلقاً از هر پیغمبر که باشد. (برهان). پیرو پیغمبر و امت پیغمبر و ورشنان و حواری پیغمبر هر پیغمبری که باشد. ورستان. (ناظم الاطباء). مصحف برروشنان
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
امت. (سروری). امت پیغمبر. (آنندراج) (برهان). و به این معنی با شین نقطه دار و نون هم آمده است. (برهان) (آنندراج). مصحف برروشنان. رجوع به ورستان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خِ)
نخلستان و خرماستان را گویند. (برهان) (آنندراج). نخلستان و جای انبوه از خرمابن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ خُ)
لهجه ای در استخوان:
بی ته هرگه سرم بر بالش آیو
اخستانم چو نی درنالش آیو
ز هجرانت بجای اشکم از چشم
فروزان شعله های آتش آیو.
باباطاهر
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ / نِ شُ دَ)
در تداول عوام، ایستادن. بازایستادن. بر پای ماندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از واستادن
تصویر واستادن
بازایستادن، در تداول عوام ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخستان
تصویر مخستان
جایی که در آن درخت خرما بسیار باشد نخلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واستادن
تصویر واستادن
((دَ))
ایستادن
فرهنگ فارسی معین
نخلستان، نخل زار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
متوقف شدن، بلند شدن، برخاستن، ایستادن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی