- وجود
- هستی، فرتاش
معنی وجود - جستجوی لغت در جدول جو
- وجود
- هستی، خلاف عدم
- وجود ((وُ))
- هستی، بدن، جسم
- وجود
- یافتن، دریافتن، مقابل عدم، هستی، جسم و بدن، کائنات، عالم هستی، شخص، فرد
وجود ذهنی: مقابل وجود عینی، وجود شیء در ذهن
- وجود
- Existence
- وجود
- existência
- وجود
- existencia
- وجود
- istnienie
- وجود
- существование
- وجود
- існування
- وجود
- bestaan
- وجود
- Existenz
- وجود
- existence
- وجود
- esistenza
- وجود
- अस्तित्व
- وجود
- অস্তিত্ব
- وجود
- uwepo
- وجود
- eksistensi
- وجود
- การมีอยู่
- وجود
- وجودٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وجود در فارسی: بودش و بنگرید به اگز یستانسیالیست منسوب به وجود
باشنده، هستار، هستنده، پدیده، هستی
به وجود آمده، هست شده، آفریده شده، وجوددارنده
هست، مقابل نیست و معدوم
Available, Existing, Stock
disponível, existente
dostępny, istniejący
доступный , существующий