جدول جو
جدول جو

معنی وجود - جستجوی لغت در جدول جو

وجود
یافتن، دریافتن، مقابل عدم، هستی، جسم و بدن، کائنات، عالم هستی، شخص، فرد
وجود ذهنی: مقابل وجود عینی، وجود شیء در ذهن
تصویری از وجود
تصویر وجود
فرهنگ فارسی عمید
وجود
هستی، خلاف عدم
تصویری از وجود
تصویر وجود
فرهنگ لغت هوشیار
وجود
((وُ))
هستی، بدن، جسم
تصویری از وجود
تصویر وجود
فرهنگ فارسی معین
وجود
هستی، فرتاش
تصویری از وجود
تصویر وجود
فرهنگ واژه فارسی سره
وجود
بود، هستی، نفس، هویت، عرضه، کارآیی، لیاقت
متضاد: عدم، فنا، نابودی، نیستی، نیست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وجود
وجودٌ
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به عربی
وجود
Existence
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وجود
existence
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وجود
esistenza
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وجود
وجود
دیکشنری اردو به فارسی
وجود
existência
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وجود
existencia
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وجود
istnienie
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به لهستانی
وجود
существование
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به روسی
وجود
існування
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وجود
bestaan
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به هلندی
وجود
Existenz
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به آلمانی
وجود
وجود
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به اردو
وجود
अस्तित्व
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به هندی
وجود
การมีอยู่
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به تایلندی
وجود
eksistensi
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وجود
קיום
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به عبری
وجود
存在
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به ژاپنی
وجود
存在
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به چینی
وجود
uwepo
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وجود
varlık
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
وجود
অস্তিত্ব
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به بنگالی
وجود
존재
تصویری از وجود
تصویر وجود
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موجود
تصویر موجود
به وجود آمده، هست شده، آفریده شده، وجوددارنده
فرهنگ فارسی عمید
(وُ دی ی)
منسوب است به وجود. خلاف عدمی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، (اصطلاح منطقی) آنچه که سلب جزو مفهوم آن نباشد و مقابل آن عدمی است که سلب جزو مفهوم آن است و به همین معنی عدمی در تعریف قضیۀ معدوله به کار میرود، وجودی عبارت است از آنچه شأن آن وجود خارجی است و مقابل این قسم از وجودی نیز عدمی است، وجودی به معنای موجود خارجی نیز آید و مقابل این قسم نیز عدمی آید، وجودی به خود وجود نیز اطلاق گردد، آنچه ثبوت آن برای موصوف منوط باشد به وجود آن برای موصوف، چون سیاهی در جسم. مایکون ثبوته لموصوفه بوجوده له. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به شرح مواقف و حاشیۀ مولانا عبدالحکیم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موجود
تصویر موجود
هست، مقابل نیست و معدوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجودی
تصویر وجودی
وجود در فارسی: بودش و بنگرید به اگز یستانسیالیست منسوب به وجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجود
تصویر موجود
((مُ))
آفریده، هست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجود
تصویر موجود
باشنده، هستار، هستنده، پدیده، هستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موجود
تصویر موجود
Available, Existing, Stock
دیکشنری فارسی به انگلیسی