جمع واژۀ وجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ وجنه که به معنی رخسارۀ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و اشک ندامت بر صفحات وجنات از فوارۀ دیدگان رها کرد. (سندبادنامه ص 153). رجوع به وجنه شود
جَمعِ واژۀ وجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جَمعِ واژۀ وجنه که به معنی رخسارۀ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و اشک ندامت بر صفحات وجنات از فوارۀ دیدگان رها کرد. (سندبادنامه ص 153). رجوع به وجنه شود
ناقۀ کم شیر، ناقۀ نیک فربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناقه ای که بن پستانش فروهشته تا سر پستان رسیده و سر پستان درآمده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، اشتری که درد زهدان گرفته. (مهذب الاسماء) ، ناقۀ آماسیده فرج. (منتهی الارب)
ناقۀ کم شیر، ناقۀ نیک فربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناقه ای که بن پستانش فروهشته تا سر پستان رسیده و سر پستان درآمده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، اشتری که دردِ زهدان گرفته. (مهذب الاسماء) ، ناقۀ آماسیده فرج. (منتهی الارب)
یکی از مشاهیر شاعرات. دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیدۀ او در وصف نزهتگاه خلیفه موسوم بعیسی آباد است: اب عیش و لذه و نعیم و بهاء بمشرق المیدان بسط اﷲفیه ابهی بساط من بهار و زاهر الحوذان. (قاموس الاعلام ترکی)
یکی از مشاهیر شاعرات. دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیدۀ او در وصف نزهتگاه خلیفه موسوم بعیسی آباد است: اب عیش و لذه و نعیم و بهاء بمشرق المیدان بسط اﷲفیه ابهی بساط من بهار و زاهر الحوذان. (قاموس الاعلام ترکی)