جدول جو
جدول جو

معنی وجازت - جستجوی لغت در جدول جو

وجازت
(وَ زَ)
وجازه. کوتاهی در سخن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به وجازه شود
لغت نامه دهخدا
وجازت
مختصربودن، اختصار ایجاز: (و بیت عنصری اگر چه در آن بسطی کرده است نیکوتر و عذب تر از بیت رودکی است با وجازت آن)
تصویری از وجازت
تصویر وجازت
فرهنگ لغت هوشیار
وجازت
((وَ زَ))
اختصار، ایجاز
تصویری از وجازت
تصویر وجازت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجاهت
تصویر وجاهت
وجیه شدن، صاحب جاه و مقام شدن، عزت و حرمت، خوب رویی، زیبایی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ فُ)
رجوع به اجازه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ هََ)
خوبرویی و زیبایی. خوشگلی. (ناظم الاطباء). خوبرویی. (آنندراج). حسن و جمال. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) ، روشناسی، عزت. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). و به کسر واو خطاست. (غیاث اللغات از کشف و مزیل و صراح) (آنندراج). رجوع به وجاهه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
کوتاه کردن سخن را. (منتهی الارب). کوتاه کردن سخن را با بلاغت. (لسان) (اقرب الموارد). وجز. وجوز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کوتاه شدن سخن. (المصادر زوزنی). رجوع به وجز و وجوز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجازت
تصویر اجازت
اجازه، نوعی از الفبای اسلامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجاهت
تصویر وجاهت
خوبروئی و زیبائی، حسن و جمال، عزت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجازه
تصویر وجازه
وجازت در فارسی کوته سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجاهت
تصویر وجاهت
((وَ یا وِ هَ))
عزّت، حرمت، خوب رویی، زیبایی
فرهنگ فارسی معین
اجازه، اذن، دستور، رخصت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جمال، حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، مقبولی، پذیرش عام، مقبولیت
متضاد: زشتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مجوّز، اجازه
دیکشنری اردو به فارسی