جدول جو
جدول جو

معنی وجاءه - جستجوی لغت در جدول جو

وجاءه
(وَ ءَ)
چاه خشک و بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجاء
تصویر وجاء
ضربه ای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود
فرهنگ فارسی عمید
(فُ حَ)
پیر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). وجل یوجل وجاله، کبر وشاخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ دَ)
روباروی. رویاروی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قعدت وجاهک (مثلثه) ، یعنی نشستم رویاروی تو، همچنین است قعدت تجاهک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
اندازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زهاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هذا وجاه الف، این مقدار هزارست، جمع واژۀ وجیهه، جمع واژۀ وجیه. (ناظم الاطباء). رجوع به وجیه و وجیهه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
چیره شدن در مواضات (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، و مواضات، با هم چیرگی جستن در پاکیزگی و خوبی است. (منتهی الارب) ، خوب و پاکیزه روی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). وضوء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
خوبی، پاکیزه رویی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ طَ ءَ)
راه پاسپردۀ بسیار مسلوک. (منتهی الارب) (آنندراج). سابله. (اقرب الموارد). راه پاسپرده و لگدکوب شده. (ناظم الاطباء) ، مسافران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
وباء. اباء. اباءه. بسیاربیماری گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ ءَ)
خواهانی. آزمندی. (آنندراج). شهوه و شدت نظر سائل به طعام. (از المنجد) (از اقرب الموارد) : نجاءه السائل، خواهانی و آزمندی سائل، منه الحدیث: ردوا نجاءه السائل باللقمه، أی ردوا شده نظره الی طعامکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ جَ ءَ)
گول. (منتهی الارب). گول و احمق. (ناظم الاطباء). احمق از زنان و مردان. (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
دوست داری. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، قرابت و خویشاوندی. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
کفتگی که به گوشت رسد و بس یا دردگینی استخوان و عیب آن بی شکستگی یا جداشدگی گوشت از استخوان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وثاء شود
لغت نامه دهخدا
(وَجْ جا بَ)
ترسو. جبان. (اقرب الموارد). سخت گول بددل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وِ دَ)
وجاده آن است که شخصی کتابی یا حدیثی را با خط راوی آن می بیند بدون آنکه خود راوی آن را دیده باشد پس در صورتی که به راوی آن وثوق داشته باشد آن را روایت میکند، طریق روایت آن کتاب و آن روایت این است که بگوید با خط فلان راوی دیدم که زید از عمرو... و تا آخر اسناد و متن را مذکور دارد و به مجرداین دیدن جایز نیست کلمه اخبرنی فلان را به کار بردمگر آنکه از آن راوی اذن روایت داشته باشد. و این از باب حدیث مرسل است و درست آن است که عمل به مقتضای وجاده صحیح است و محققان شافعیه عمل به آن را هنگامی که راوی آن موثوق به باشد واجب شمرده اند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. اسم است برای مطالب علمی که از کتاب و رساله ای اخذ گردد بدون سماع یا اجازه یامناوله و این کلمه مولده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
کوتاه کردن سخن را. (منتهی الارب). کوتاه کردن سخن را با بلاغت. (لسان) (اقرب الموارد). وجز. وجوز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کوتاه شدن سخن. (المصادر زوزنی). رجوع به وجز و وجوز شود
لغت نامه دهخدا
(وَءَ)
بیماری. گویند: مابه وذاءه، ای لاعله به. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عیب. (المنجد) (از اقرب الموارد). بیماری و عیب و علت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه درآمدن بر کسی. (منتهی الارب). رجوع به فجاء و فجاءه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ جَ ءَ)
بسیارجماع از مردم، زن خواهندۀ جماع. (از منتهی الارب) الانثی التی تشتهیه. (از متن اللغه) ، بسیارجماع از مردم و شیران. (از منتهی الارب) ، مرد فربه و گران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) ، گول. احمق. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) ، مضطرب. (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
پلیدی. ناکسی. ج، خجا. منه: و ما هو الا خجاه من الخجی، نیست او مگر پلید و ناکس. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ نَ دَ / دِ)
آوردن. بیاوردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
اجاءه بدر بن عقال، موضعی است که درآن سراها از متن جبل برآورده اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فُءَ)
نام پدر قطری شاعر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر بمعنی رجو. (ناظم الاطباء). امید داشتن، ترسیدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به رجو و رجا و رجاء شود
لغت نامه دهخدا
(تَنْ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اصمعی گوید کوهی است از جانب راست راه، نزدیک ضریه و آب آن، ضری، چاهی است که عاد کنده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ ءَ)
تأنیث لجاء. غوک ماده. (منتهی الارب).
- حشیشهاللجاءه، طحلب. جامۀ غوک. جل وزغ. بزغسمه
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ ءَ)
نام حرۀ سیاهی است به زمین صلخداز نواحی شام و در آن دهها و کشتزارها و عمارات فراخ است و این نام بدانها اطلاق شود. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نبرد کردن در بسیاری آمدن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ماء وجاء، آب بی خیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آب بد بی خیر. (ناظم الاطباء). رجوع به وجا شود
لغت نامه دهخدا
وجاهت در فارسی خوبرویی، روشناسی، هژیری (عزت و آبرو)، گاه (جاهه) پایگاه پایه، ارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجاء
تصویر وجاء
بی سود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجازه
تصویر وجازه
وجازت در فارسی کوته سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجاء
تصویر وجاء
((وَ))
آن چه که در آن خیر و نفعی نباشد. مانند، چاه بدون آب
فرهنگ فارسی معین