جدول جو
جدول جو

معنی وثخه - جستجوی لغت در جدول جو

وثخه
(وَ ثَ خَ)
تری آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وثبه
تصویر وثبه
یک بار جستن، دلیری، جرئت
فرهنگ فارسی عمید
(وَ ثِ ءَ)
دست کفته و معیوب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
گیاه تر و تازه آمیخته از هر جنس، استخوان تنک پیه آمیخته، زمین گلناک، شیر دفزک و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ غَ)
باران اندک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ بَ)
هیأت برجهیدگی و نوع آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ خَ)
ارض ورخه، زمین درهم پیچیده گیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ورخ شود
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ خَ)
گل تنک. (منتهی الارب). خلاب و وحل و گل. (ناظم الاطباء) (المنجد) ، چیز اندک. (منتهی الارب). مااغنی عنی وتخه، ای شیئاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) ، ترس و بیم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
نکوهش و ملامت. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رنج رسا. (منتهی الارب). وبخه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
اسم است توبیخ را، العذله المحرقه. (از اقرب الموارد) (المنجد). نکوهش و سرزنش و توبیخ و تهدید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ سِ خَ)
تأنیث وسخ: و اذا احتقن بطبیخه نفع من قروح الامعاء الوسخه. رجوع به وسخ شود
لغت نامه دهخدا
(وَ شَ خَ)
هرچه از برگ خرما بافند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
وثبه در فارسی جستنی یک بار جستن، دلیری کردن، جوانمردی یک بار جستن: (موشی بقاعده گذشته بر شکم باغبان وثبه ای بکرد باغبان از جای بجست)، دلیری جرات، جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثبه
تصویر وثبه
((وَ بِ))
جستن، یک بار جستن
فرهنگ فارسی معین
بلند شو، نوبت نگهبانی شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی