جدول جو
جدول جو

معنی وتیغه - جستجوی لغت در جدول جو

وتیغه
(وَ غَ)
خطا در حجت. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وتیره
تصویر وتیره
طریقه، راه و روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغه
تصویر تیغه
لبۀ تیز هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، دیوار یک لایی نازک که به قطر یک وجه باریک تر آجر ساخته شود، واحد شمارش هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، شعاع، تابش مثلاً تیغۀ آفتاب، دیوارۀ باریک سر کوه، هر چیز تیغ مانند
فرهنگ فارسی عمید
(دُ غَ / غِ)
آنکه دارای دوتیغ باشد، کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو، دارای دوتیغ. حامل دوتیغ. دوتیغ بکار برنده
لغت نامه دهخدا
(وُ تَ رَ)
دو رکعت نمازنافله که پس از نماز عشا نشسته بجا آورند. (ناظم الاطباء). رجوع به ذخیره العباد مرحوم آیت اﷲ فیض شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
از ’تیغ’ + ’ه’ (پسوند نسبت و مانندگی) پهلوی ’ته خک’... هر چیز که مانند تیغ باشد. ساقۀ شمشیر و کارد و جز آن. (حاشیۀ برهان چ معین). ساقه و برگۀ شمشیر و کارد و جز آن و هر چیز که مانند تیغ باشد. (ناظم الاطباء). قسمت آهنین کارد و شمشیر و امثال آن مقابل دسته. قسمت برندۀ کارد و شمشیر و قمه و جز آن. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. (ناظم الاطباء). دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیواری که از یک خشت پخته یا خام کرده باشند با خشتهای عمودی نهاده، یعنی قطر دیوار همان قطر خشت باشد. دیواری که قطر آن تنگ ترین بعد خشت یا آجر و امثال آن باشد. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ تِ غَ)
زن مضیعۀ فرج خود، یعنی آنکه خود فراخ کند فرج خود را از شهوت. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که ازبسیاری شهوت فرج خود را فراخ کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ غَ / غِ)
رسم است سپاهیان ولایت را (یعنی ایران را) که به هر دو دست تیغ را گرفته و بگردانند چنانکه سپه بازی که در دکن کنند. (آنندراج).
- دوتیغه بازی کردن، بازیی است سپاهیان را که در هر دو دست تیغ را گرفته می گردانند:
زآن تیغ زمین به سرفرازی
تا چرخ کند دوتیغه بازی.
تأثیر (از آنندراج).
، و به مجاز، دو کار کردن عموماً و شیدبازی و امردبازی خصوصاً و این از بعض ثقات به تحقیق پیوسته. (آنندراج) ، با طرفین سازش کردن. (آنندراج). دودوزه بازی کردن
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ)
آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. (آنندراج) :
به سینۀ صف اعدا که خیل مورانند
دوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد.
طالب آملی (از آنندراج).
- دوتیغه باز بهادری، دو تیغه بازی. به دو دست تیغ زدن. (از آنندراج).
- زخم دوتیغه باز، نهایت تازه. (آنندراج) :
ای صبح آه سرد تو از انتظار کیست
زخم دوتیغه باز تو از ذوالفقار کیست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وتیره در فارسی روش، گونه، سستکاری، آک، باز داشت، درنگ طریقه راه روش وضع: (چهار پنج روز بدین و تیره گذشت) توضیح و تیره از حیث لفظ و معنی مانند (طریقه) است (اقرب الموارد) ولی بعضی آنرا (و تیره) بر وزن (زبیده) (بضم اول) خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند و لبه آن تیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وتیره
تصویر وتیره
طریقه، روش، دستور، نهاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیغه
تصویر تیغه
((غِ))
هر چیز تیغ مانند، دیوار کم قطر و نازک
فرهنگ فارسی معین
دیواره نازک، قله کوه، لبه تیز (کارد، چاقو، شمشیر)
فرهنگ واژه مترادف متضاد