میخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تندی درون گوش یا پیش آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح علم عروض). لفظ سه حرفی چون علی. (آنندراج) (منتهی الارب). وتد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وتد درنزد اهل عروض سه حرف است که دوم یا سوم آنها ساکن باشد اگر وسط آن ساکن باشد همچون قول پس آن وتد مفروق است و اگر وسط آن متحرک باشد و آخرش ساکن مانند علی، وتد مجموع است. (از المنجد). رجوع به وتد شود
میخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تندی درون گوش یا پیش آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح علم عروض). لفظ سه حرفی چون علی. (آنندراج) (منتهی الارب). وَتَد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وتد درنزد اهل عروض سه حرف است که دوم یا سوم آنها ساکن باشد اگر وسط آن ساکن باشد همچون قول پس آن وتد مفروق است و اگر وسط آن متحرک باشد و آخرش ساکن مانند علی، وتد مجموع است. (از المنجد). رجوع به وَتَد شود
در دانش سرواد سه واتی اگر وات میانه خاموش باشد آن را سه واتی کاسته (وتد مفروق) نامند و اگر وات میانه جنبا باشد آن را سه واتی پیوسته (وتد مقرون) گویند میخ، میخکوبه، زبانه میخ (چوبین یا فلزی)، جمع اوتاد: (نرگس بسان حلقه زنجیر زرنگر کاندر میان حلقه زرین وتد بود) (منوچهری)، یکی از ارکان سه گانه عروض و آن بر دو قسم است: یا وتدمفروض. دومتحرک است که میان آنها یک حرف ساکن فاصله شده باشد از قبیل نامه و جامه. یا وتد مقرون (مجموع)، دو متحرک است که بعد از آنها یک ساکن باشد مانند: چمن سمن. آن خانه ها که آغازشان از افق آید بمشرق و مغرب یا از فلک نصف النهار زبر زمین و زیرش اوتاد نامند ای میخها. یا مایل وتد. آن خانه هاست که بپهلوی وتد باشند سوی توالی البروج و آن دوم و پنجم و هفتم و یازدهم بود. یا زایل وتد. آن خانه هاست که بپهلوی وتد باشند خلاف توالی البروج. و آن و سوم و ششم و نهم و دوازدهم بود و این برجها آنند که وتد بودند و ز آنجا زایل گشتند. و گروهی زایل را ساقط خوانند و من آنرا اختیار نکنم زیرا که نیز دیگر معنی احتمال کند و شبهت از او افتد. یا وتد قائم و جز قائم. وتد وسط السما دهم خانه بود. اگر درجه او بدهم برج افتد از برج طالع گویند وتدهای قایم اند. و گر درجه او برج یازدهم افتد از طالع گویند وتدهای مایلند و گرچه درجه او اندر برج نهم افتد از طالع گویند وتدهای زایل اند
در دانش سرواد سه واتی اگر وات میانه خاموش باشد آن را سه واتی کاسته (وتد مفروق) نامند و اگر وات میانه جنبا باشد آن را سه واتی پیوسته (وتد مقرون) گویند میخ، میخکوبه، زبانه میخ (چوبین یا فلزی)، جمع اوتاد: (نرگس بسان حلقه زنجیر زرنگر کاندر میان حلقه زرین وتد بود) (منوچهری)، یکی از ارکان سه گانه عروض و آن بر دو قسم است: یا وتدمفروض. دومتحرک است که میان آنها یک حرف ساکن فاصله شده باشد از قبیل نامه و جامه. یا وتد مقرون (مجموع)، دو متحرک است که بعد از آنها یک ساکن باشد مانند: چمن سمن. آن خانه ها که آغازشان از افق آید بمشرق و مغرب یا از فلک نصف النهار زبر زمین و زیرش اوتاد نامند ای میخها. یا مایل وتد. آن خانه هاست که بپهلوی وتد باشند سوی توالی البروج و آن دوم و پنجم و هفتم و یازدهم بود. یا زایل وتد. آن خانه هاست که بپهلوی وتد باشند خلاف توالی البروج. و آن و سوم و ششم و نهم و دوازدهم بود و این برجها آنند که وتد بودند و ز آنجا زایل گشتند. و گروهی زایل را ساقط خوانند و من آنرا اختیار نکنم زیرا که نیز دیگر معنی احتمال کند و شبهت از او افتد. یا وتد قائم و جز قائم. وتد وسط السما دهم خانه بود. اگر درجه او بدهم برج افتد از برج طالع گویند وتدهای قایم اند. و گر درجه او برج یازدهم افتد از طالع گویند وتدهای مایلند و گرچه درجه او اندر برج نهم افتد از طالع گویند وتدهای زایل اند
عضو، پسوند متصل به واژه به معنای وابسته مثلاً پیشوند، پسوند، پسوند متصل به واژه به معنای منسوب به مثلاً باوند، فولادوند، دیرک وند، سکوند، دماوند، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً گاووند، دولت وند
عضو، پسوند متصل به واژه به معنای وابسته مثلاً پیشوند، پسوند، پسوند متصل به واژه به معنای منسوب به مثلاً باوند، فولادوند، دیرک وند، سکوند، دماوند، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً گاووند، دولت وند
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است زه کمان، چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن در موسیقی زه یا سیم ساز
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است زِهِ کَمان، چِلّۀ کَمان، چَرمِ کَمان، چَرمِ گور، چَرمِ گَوَزن در موسیقی زه یا سیم ساز
مقابل بسیار، کم، اندک، مقابل پیدا، گم، برای مثال مراد این شده از یمن دولتت حاصل / امید آن شده چون نام او ز عالم وید (شمس فخری - مجمع الفرس - وید)، گمشده
مقابلِ بسیار، کم، اندک، مقابلِ پیدا، گم، برای مِثال مراد این شده از یمن دولتت حاصل / امید آن شده چون نام او ز عالم وید (شمس فخری - مجمع الفرس - وید)، گمشده
جایی است در دربند یا بدهنا و آن را شبی است که در آن شب بنی تمیم بر بنی عامر بن صعصعه شبیخون زدند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به معجم البلدان شود
جایی است در دربند یا بدهنا و آن را شبی است که در آن شب بنی تمیم بر بنی عامر بن صعصعه شبیخون زدند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به معجم البلدان شود
منسوب به وتد یعنی میخی، عظم وتدی، استخوان قاعده دماغ و همه استخوانها بر وی نهاده شده است. نام یکی از استخوانهای کله که در مابین مصفاه و قمحدوه و استخوانهای صدغ واقعشده. (ناظم الاطباء). رجوع به تشریح میرزاعلی شود
منسوب به وتد یعنی میخی، عظم وتدی، استخوان قاعده دماغ و همه استخوانها بر وی نهاده شده است. نام یکی از استخوانهای کله که در مابین مصفاه و قمحدوه و استخوانهای صدغ واقعشده. (ناظم الاطباء). رجوع به تشریح میرزاعلی شود
سریانی تازی گشته: از وعدا نوید در برخی از واژه نامه ها این واژه (وعد) را برابر با درست پیمانی نیز دانسته اند که نارواست زیرا در تازی (وعد) به پیمانی گفته می شود که شکسته شود. نویددادن کسی را (درخیروشر هردواستعمال شو)، نوید دهی. یا درستی وعد. نیک عهدی درست پیمانی: (بروی خوب وخلق خوش... و علو همت و درستی و بمدد وفای عهد... ممتاز گردانیده است) یا وعدو و عید. نوید خیر و شر
سریانی تازی گشته: از وعدا نوید در برخی از واژه نامه ها این واژه (وعد) را برابر با درست پیمانی نیز دانسته اند که نارواست زیرا در تازی (وعد) به پیمانی گفته می شود که شکسته شود. نویددادن کسی را (درخیروشر هردواستعمال شو)، نوید دهی. یا درستی وعد. نیک عهدی درست پیمانی: (بروی خوب وخلق خوش... و علو همت و درستی و بمدد وفای عهد... ممتاز گردانیده است) یا وعدو و عید. نوید خیر و شر
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
استخوان شب پره استخوان شب پره را گویند که یکی از استخونانهای فرد جمجمه است که قسمتی از او کف جمجمه را در قسمت میانی بوجود می آورد این استخوان درطرف جلو با استخون پیشانی و در طرف عقب با استخوانهای گیجگاه و پشت سری یکی میشود. استخوان وتدی بشکل خفاشی است که بالهایش را گسترده باشد و دارای یک قسمت میانی بنام تنه است که از آن در هر طرف سه زایده مجزا میشود از این زواید دو عدد متوجه طرفین شده بالهای بزرگ و کوچک استخوان را میسازند و زایده سوم بطور عمودی بپایین امتداد مییابد و زایده رجلی را تشکیل میدهد در سطح فوقانی تنه در قسمت وسط فرو رفتگی وجود دارد بنام زین ترکی که در آن غده هیپوفیر قرار میگیرد. استخوان شب پره استخوان خفاش
استخوان شب پره استخوان شب پره را گویند که یکی از استخونانهای فرد جمجمه است که قسمتی از او کف جمجمه را در قسمت میانی بوجود می آورد این استخوان درطرف جلو با استخون پیشانی و در طرف عقب با استخوانهای گیجگاه و پشت سری یکی میشود. استخوان وتدی بشکل خفاشی است که بالهایش را گسترده باشد و دارای یک قسمت میانی بنام تنه است که از آن در هر طرف سه زایده مجزا میشود از این زواید دو عدد متوجه طرفین شده بالهای بزرگ و کوچک استخوان را میسازند و زایده سوم بطور عمودی بپایین امتداد مییابد و زایده رجلی را تشکیل میدهد در سطح فوقانی تنه در قسمت وسط فرو رفتگی وجود دارد بنام زین ترکی که در آن غده هیپوفیر قرار میگیرد. استخوان شب پره استخوان خفاش