جدول جو
جدول جو

معنی وتاحه - جستجوی لغت در جدول جو

وتاحه
(فَ کَ لَ)
کم گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (المنجد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اندک شدن و حقیر شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واحه
تصویر واحه
آبادی کوچک در صحرا، قطعه زمینی دارای آب و علف در بیابان وسیع
فرهنگ فارسی عمید
(وَضْ ضا حَ)
بسیار روشن، بسیار روشن کننده. (مهذب الاسماء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
وتاحه. وتوحه. کم کردن عطاء و دهش را. (از المنجد). رجوع به وتاحه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ حَ)
چیزی اندک. (منتهی الارب). گویند مااغنی عنی وتحه، ای شیئاً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بی نیاز نکرد مرا چیز اندک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
واح. آبادی که در وسط ریگزار قرار دارد و آن لفظی است منقول از لغت مصری. (المنجد). رجوع به واح و واحات شود
لغت نامه دهخدا
(وِ حَ)
شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وشاح شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
وقوحه. قحه. وقح (و / و ق ) . شوخ گرفتن و سخت شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی)، وقحه. وقوحه. بی شرم شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن. (المصادر زوزنی). جری شدن بر ارتکاب زشتی ها. (اقرب الموارد). رجوع به وقاحت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ شَ)
وتاحه. (ناظم الاطباء). کم گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد). رجوع به وتاحه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
فیروزی و نصرت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ حَ)
مرغکی است که بر آن خطهای سرخ بود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فُ حَ)
حکم میان دو خصم. (منتهی الارب) : فلان ولی الفتاحه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
تقدیر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). اندازه کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتاحه
تصویر فتاحه
پیروزی دشمنی داوری
فرهنگ لغت هوشیار
واحه در فارسی: آبادک آباده آبادیی که در میانه ریگستان قرار دارد:جمع واحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشاحه
تصویر وشاحه
شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاحه
تصویر وقاحه
وقاحت در فارسی سمسول بی شرمی، شوخ گرفتن سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحه
تصویر واحه
((حِ))
قطعه زمینی سبز و خرم در میان صحرا
فرهنگ فارسی معین
آبادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد