جدول جو
جدول جو

معنی وبیء - جستجوی لغت در جدول جو

وبیء
وبی در فارسی ریتاکخیز
تصویری از وبیء
تصویر وبیء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وبیل
تصویر وبیل
ویژگی کار سخت و دشوار، سخت، وخیم، دشوار
فرهنگ فارسی عمید
(وَ بی ی)
وباخیز. وباآور. وبائی: این ساعت موسم تابستان رسید و هوای جرجان وبی و عفین است. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(وَ بی یَ)
وبیئه. مؤنث وبی: از مطامع دنیه و مطاعم وبیه. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به وبیئه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آماده کردن، اشاره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشارت کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، آرزومند و مایل گردیدن. (منتهی الارب) : وبأت ناقتی الیه، آزمند و مایل گردید ماده شتر من به سوی آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ عَ)
وباء. (المنجد). رجوع به وباء شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
وباناک شدن زمین. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، چشم گشادن سگ بچه، بسیار گیاه گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وبص شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
گران، ناگوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) ناگوارنده. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی) : و مخالفان از خوف بأس و سطوت او شراب وبیل چشیده. (جهانگشای جوینی) ، سخت. گویند: ضرب وبیل و عذاب وبیل. (ناظم الاطباء). کار سخت و دشوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شدید. (منتهی الارب) : فاخذناه اخذاً وبیلاً. (قرآن 16/73) ، بند هیزم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پشتۀ هیزم. (مهذب الاسماء) ، عصای سطبر. (منتهی الارب). عصای بزرگ. (مهذب الاسماء). عصای سطبر و کلفت. (ناظم الاطباء) ، شاخ نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کوتنگ گازر که بعد شستن بدان کوبد و جلا دهد. (منتهی الارب). کدین گازر. (مهذب الاسماء). کدنگ گازر. (ناظم الاطباء) ، چراگاه ناگوارنده. (منتهی الارب) ، چوب کوتاه از دو چوبی که ترسایان گاه نماز بر هم زنند و چوب بلند آن ناقوس است. (المنجد) (منتهی الارب). چوبی که بر ناقوس زنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وبی
تصویر وبی
وبا خیز، مرض خیز: (بقعتی نیست نزه تر از گرگان و طبرستان اما سخت و بی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیء
تصویر ربیء
ربیئه دیده بان دیده بان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وضیء
تصویر وضیء
زیبا، پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وطیء
تصویر وطیء
گود پست فرو رفته، نرم و آسان، غلتیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
کدین گازر کدنگ، پشته هیزم، خوراک سنگین، سخت دشوار، دستوار کلفت دشوار سخت وخیم
فرهنگ لغت هوشیار
نبی در فارسی سریانی تازی گشته از نبیا (پژوهش واژه های سریانی) پیامبر آگاهنده نوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیء
تصویر خبیء
پنهان شده مخفی نهفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وبیل
تصویر وبیل
((وَ))
سخت، وخیم، کار دشوار
فرهنگ فارسی معین