جدول جو
جدول جو

معنی واگذاردنی - جستجوی لغت در جدول جو

واگذاردنی
(گُ دَ)
وانهادنی. بازگذاشتنی. واگذاشتنی. رها کردنی. ترک گفتنی. تسلیم کردنی. قابل واگذاردن. رجوع به واگذاردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واگذارنده
تصویر واگذارنده
کسی که چیزی را به دیگری می دهد و در اختیار او می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
واگذار کردن، تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن
ترک کردن، ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُدَ)
که گذاردنی نیست. غیرقابل گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(لَءْمْ)
نگذاردن. مقابل گذاردن
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ دَ / نَ دَ)
مقابل گذاردنی
لغت نامه دهخدا
واگذارکننده. که واگذارد. که واگذار کند. که به دیگری تفویض کند. تسلیم کننده، دراصطلاح بانکی، کسی که چیزی را می فروشد و به دیگری می دهد. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گزاردن و تأدیه نیست. که اداکردنی نیست. مقابل گزاردنی
لغت نامه دهخدا
(جَهْ / جِهْ)
واگذاشته. واگذار کرده شده. واگذار شده. تسلیم شده. تفویض شده. که به دیگری محول و واگذار شده است
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گماردن و گماشتن نیست
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رِ دَ)
واگذار کردن. تسلیم کردن، ترک گفتن. فروگذار کردن: یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 318) ، سپردن. حواله کردن. محول کردن: و کار به خدا واگذارد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
ترک، تفویض، تسلیم، منتقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تفویض کننده، ترک کننده، بعهده کسی تحویل کننده محول، کسی که چیزی را می فروشد و بدیگری می دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگذاردن
تصویر جاگذاردن
نهادن، قرار دادن، چیزی بجای نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذارده
تصویر واگذارده
تسلیم کرده، ترک کرده، حواله کردنه بعهده کسی انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن فرو گذار کردن: (... یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را ازآنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ)، حوله کردن بعهده کسی انداختن: (و کار بخدا واگذارده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
((گُ دَ))
تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن، ترک کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
تفویض، تسلیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
Abdication, Delegacy, Divestment, Relinquishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
abdication, délégation, désinvestissement, renonciation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
퇴위 , 위임 , 투자 철회 , 포기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
feragat, delege etme, yatırım geri çekme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
সিংহাসনত্যাগ , প্রতিনিধিত্ব , সম্পদ বিক্রি , ত্যাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
त्याग , प्रतिनिधित्व , विनिवेश
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
abdicazione, delega, disinvestimento, rinuncia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
abdicación, delegación, desinversión, renuncia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
Abdankung, Delegation, Desinvestition, Abtretung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
troonsafstand, delegatie, desinvestering, afstand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
зречення , делегування , дивестиція , відмова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
отречение , делегирование , дивестиция , отказ
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
abdykacja, delegacja, wycofanie inwestycji, zrzeczenie się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
abdicação, delegação, desinvestimento, renúncia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از واگذاری
تصویر واگذاری
kuachilia, uwakilishi, kuuza mali, kukataa
دیکشنری فارسی به سواحیلی