معنی واپسگرایی - جستجوی لغت در جدول جو
واپسگرایی
ارتجاع، تحجر
ادامه...
ارتجاع، تحجر
تصویر واپسگرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
واپسگرایی
ارتجاع، تحجر
متضاد: نوگرایی
ادامه...
ارتجاع، تحجر
متضاد: نوگرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر واگرایی
واگرایی
تباعد، دوری
ادامه...
تباعد، دوری
فرهنگ فارسی عمید
واگرایی
(گِ)
تباعد. (لغات فرهنگستان)
ادامه...
تباعد. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
تصویر واگرایی
واگرایی
دوری تباعد
ادامه...
دوری تباعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر واپسگرا
واپسگرا
((~. گَ))
مرتجع، مخالف پیش رفت و اندیشه های نو
ادامه...
مرتجع، مخالف پیش رفت و اندیشه های نو
فرهنگ فارسی معین
تصویر واپسگرا
واپسگرا
متحجر، مرتجع
ادامه...
متحجر، مرتجع
فرهنگ واژه فارسی سره
واپسگرا
ارتجاعی، سنت گرا، قهقرایی، محافظه کار، مرتجع
متضاد: پیشرو، پیشتاز
ادامه...
ارتجاعی، سنت گرا، قهقرایی، محافظه کار، مرتجع
متضاد: پیشرو، پیشتاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد