جدول جو
جدول جو

معنی وانفساه - جستجوی لغت در جدول جو

وانفساه(نَ)
وانفسا. رجوع به مدخل قبل شود.
- وانفساه گفتن، تلهیف. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
وانفساه
ای دریغ از من، کنایه از روز قیامت
تصویری از وانفساه
تصویر وانفساه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وانفسا
تصویر وانفسا
ای دریغ از من، بسیار سخت و مشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
مانده گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مانده گردانیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیرون آمدن رطب از پوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : انفسقت الرطبه عن قشرها، بیرون آمد رطب از پوست آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کلمه افسوس، یعنی ای دریغا و ای دریغ از من. (ناظم الاطباء).
- روز وانفسا، روز قیامت. روزی که کسی از خویشتن خود به دیگری نمی پردازد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- روزگار وانفسا، کنایه از روز قیامت. (ناظم الاطباء).
- ، آنگاه که هرکس به فکر خویش است و به سلامت یا آسایش دیگران توجهی ندارد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
وانساز. پرگار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پرگار، وانسازه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراخ گردیدن سینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). انشراح صدر. (از اقرب الموارد). گشاده دل شدن. (تاج المصادر بیهقی). گشاده شدن دل. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانداخته شدن آهنگ و بیع و نکاح و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن بیع و عزم و زواج. (از اقرب الموارد) : انفساخ بیع، باطل شدن آن، (اصطلاح فلسفۀ قدیم) کیفیات محسوسه ای که راسخ باشد مانند زردی طلا. یاء در انفعالیه برای تأکید و مبالغه است. (از دستور العلماء ج 1 ص 205) : این کیفیات (کیفیات محسوسه) بر دوگونه بود: راسخ، مانند زردی زر و سرخی خون و غیر راسخ چون سرخی خجل و زردی وجل و اول را انفعالیات خوانند و دوم را انفعالات. (اساس الاقتباس ص 43). و رجوع به انفعالات شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تباه شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). و قیل لایقال انفسد علی انفعل. (ناظم الاطباء) ، شکفتن غنچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دهن بشکوفه واشدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انفاه
تصویر انفاه
مانده گردانیدن کم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفساح
تصویر انفساح
گشاده دل شدن، فراخ شدن، گشاده گردیدن جای
فرهنگ لغت هوشیار
به هم خوردگی، باز افکندگی، برانداختگی، کشیده شدن تا دور دست بر انداخته شدن بهم خوردن بر هم زده شدن (عقد بیع یا نکاح) کار باز افتادن، بهم خوردگی باز افکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفساد
تصویر انفساد
تباه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، بعلاوه وانگهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
و آن زمان، به علاوه، وانگهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفساخ
تصویر انفساخ
((اِ فِ))
برانداخته شدن، به هم خوردن، برهم زده شدن (عقد بیع یا نکاح)، کار باز افتادن، بهم خوردگی، باز افکندگی
فرهنگ فارسی معین