- وانشستن(فَ مُ کَ دَ)
بازنشستن، پائین نشستن. (ناظم الاطباء)
معنی وانشستن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
(فُ خَ دَ)
لغت نامه دهخدا
بر اسب و کشتی سوار شدن. (آنندراج). برنشستن و سوار شدن بر اسب و یا بر گردون و برنشستن بر کشتی و جهاز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
مجددا شکستن باز شکستن، خم کردن دولا کردن، (والفتح سر انگشتان سوی کف و اشکستن)
مربوط کردن مرتبط ساختن باز بستن: (درین دوران گرت زین به پسندند زهی پشمین بگردن وا نبندند) (نظامی. لغ)
