- والیه (دخترانه)
- مؤنث والی
معنی والیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی اسوار، نژاده نجیب زاده ای که در گروه فارسان قرون وسطی پذیرفته شده باشد فارس
نجیب زاده ای که از طرف شاه منصب افتخاری به او داده می شد
کهنه دیرینه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
عالی مقام، مؤنث عالی، عنوانی احترام آمیز برای زنان، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام هادی (ع)
نخستین
به خدا
مونث جالی، غریبانی که از وطن خود هجرت کرده اند، اهل ذمه، جزیه ای که از اهل ذمه گیرند
کنونی، فعلی
نخستینی مونث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه، جمع اولیات
زن بی کار و بی عمل
مادینه تالی پیرونده درنگ کردن، کوتاهی کردن، خود گرفتن مونث تالی، جمع توالی
کلمۀ سوگند، قسم به خدا
مؤنث واژۀ عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم، دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی، بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
مربوط به مال، دارایی، امور مالی، کالا، مالیات
تالی، آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده
مؤنث واژۀ غالی، گران قیمت، گران بها
ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده
کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غلات
ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده
کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غلات
مادر، انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند، اصلی، اولیه مثلاً دانشگاه مادر، برانگیزنده، باعث، زمین، خاک، هر یک از عناصر چهارگانه
بلند
بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جزآن، سیاهرنگ که موی را به وی خصاب کنند
مونث قالی کارد، سرگین گردان خجک دار گونه ای حشره شبیه جعل و یا کوز که در سوراخ مارها می زید. توضیح با مراجعه با ماخذ مربوط این حشره شناخته نشد
پول و وجه نقد، دولت و ثروت
سوگند بخدا، بخدا قسم
مونث واقی
مونث واعی بنگرید به واعی و آواز، شیون نیوه (نوحه) مونث واعی: حافظ نگاهدارنده، شنونده شنوا: (گرچه ناصح را بود صد داعیه پند را اذنی بباید واعیه) (مثنوی)
بنگرید به معتزله گوشه گیران خرد گرایان پیروان ابو حذیفه واصل بن عطا کسی که برای نخستین بار پیرامون نافرمانی (فسق) سخن گفت و آن را گامه میانین بیدینی (کفر) و باور داشت (ایمان) دانست
مادر مام مادر ام: (مگر پیش ازمرگ روی آن پدربزرگواربازبینم وبرین کار زود باید که برسد و (بر) والده من سلام بخواند) یا والده آقا مصطفی. زن خانه و مادر بچه های شخص زوجه. والده بچه ها. مادر بچه ها والده آقا مصطفی زوجه
مونث واشی
ماده شتر فربه، ششظماه از بیماریها
ولایت در فارسی کشور داری کنارنگی استانداری فرمانداری، خویشاوندی نزدیکی، سرپرستی للگی ولایت در فارسی نسنگ شهرستان، خویشاوندی نزدیکی، استان