جدول جو
جدول جو

معنی والغ - جستجوی لغت در جدول جو

والغ
(نَ)
کوهی است میان احساء و یمامه. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والی
تصویر والی
(پسرانه)
حاکم، پادشاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واله
تصویر واله
(دخترانه)
عاشق بی قرار، شیفته و مفتون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از والا
تصویر والا
(پسرانه)
بالا عزیز، گرامی، محترم، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واله
تصویر واله
شیفته، عاشق، بی قرار از عشق، سرگشته، حیران، آسیون، سرگردان، گیج و گنگ، مستهام، هامی، خلاوه، گیج و ویج، کالیوه، کالیو، آسمند، پکر، کالیوه رنگ، گیج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
کسی که به حد بلوغ رسیده، رسنده، رسا، رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والد
تصویر والد
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، ابا، آتا، اب، بابو، اتا، بابا، ابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والس
تصویر والس
نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سه ضربی اجرا می شود، در موسیقی موسیقی سه ضربی ویژۀ این رقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالغ
تصویر پالغ
بالغ، پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن یا استخوان فیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن یا استخوان فیل، برای مثال با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب / آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارغ
تصویر وارغ
جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود، جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود، بندآب، برغ، سربرغ، برغاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واله
تصویر واله
سراب
وال، نوعی پارچۀ ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والا
تصویر والا
بالا، بلند، بلندمرتبه، برای مثال چو هامون دشمنانت پست بادند / چو گردون دوستان والا همه سال (رودکی - ۵۲۵)
برتر، بلند، پسوند متصل به واژه به معنای بزرگ مثلاً والاتبار، والاجاه، والاحضرت، والاقدر، والامنش، والانژاد، والاهمت
فرهنگ فارسی عمید
(صَ لِ)
جمع واژۀ صالغ. رجوع به صالغ شود
لغت نامه دهخدا
پیمانه ای که از شاخ کرگدن یا گاو یا عاج فیل یا چوب سازند و بدان شراب خورند بالغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والک
تصویر والک
سیر جنگلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارغ
تصویر وارغ
ریسمان، گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والا
تصویر والا
بلند، مرتفع، بالا، افراشته، بارفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والد
تصویر والد
پدر، بابا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والع
تصویر والع
دروغگوی، کذب عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چرخوشت نوعی رقص سه ضربی که شامل دو نوع است: والس آهسته والس تند یا والس وینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واله
تصویر واله
حیران، سرگشته، بسیار اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والی
تصویر والی
استاندار، حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
رسا، کافی، بسنده، رسنده، بحد بلوغ رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
((لِ))
افزون، بیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
به حد بلوغ رسیده، رسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالغ
تصویر بالغ
((لَ))
پیمانه ای که از شاخ کرگدن یا گاو یا عاج فیل یا چوب درست کنند، پالغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالغ
تصویر پالغ
((لُ))
پیمانه ای که از شاخ کرگدن یا گاو یا عاج فیل یا چوب درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والی
تصویر والی
حاکم، فرمانروا، جمع ولاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واله
تصویر واله
((لِ))
سراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واله
تصویر واله
حیران، سرگشته، شیفته، عاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والا
تصویر والا
متعال، رفیع، متعالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والا
تصویر والا
وگرنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والی
تصویر والی
استاندار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والد
تصویر والد
پدر
فرهنگ واژه فارسی سره