جدول جو
جدول جو

معنی والدعا - جستجوی لغت در جدول جو

والدعا
(وَدْ دُ)
کلمه ای که در وقت رفتن و خداحافظی کردن استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والده
تصویر والده
مادر، انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند، اصلی، اولیه مثلاً دانشگاه مادر، برانگیزنده، باعث، زمین، خاک، هر یک از عناصر چهارگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
فی الواقع، در حقیقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
جمع واژۀ والد، در حالت رفعی. رجوع به والد شود
لغت نامه دهخدا
خالدی. در قرن نهم قبل از میلاد در ناحیه وان دولتی تشکیل شد به نام هالدیا (خالدی) که آشوریان آنها را اوراتو و اوراشطو می گفتند و در عبری اراراط نامند و یونانیان الارودی و خالدوی و خالدایوی ذکر کنند. این دولت تا قرن ششم قبل از میلاد باقی بود. بعد از آنکه ارامنه پیدا شدند خالدی ها پراکنده شده به کوهستانها رفتند. در نواحی شمال دریاچۀ وان آثار این قوم موجود است و در نزدیکی طرابوزان نقطه ای به اسم خالدیا در عهد دولت بیزانس بوده و شهر خلاط [اخلاط نیز حاکی از نام آنان است، حتی در طرف قفقاز هم نام این طایفه هست و سنگ معروف کله شین در مرز ایران از این دولت است. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 92)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مادران. پدران. جمع واژۀ والده و والد. رجوع به والده و والد شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
صیغۀ تثنیه در حالت رفعی. پدر و مادر. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 102). اب و ام. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
صیغۀ تثنیه، در حالت نصبی و جری. پدر و مادر. (ناظم الاطباء). ابوین. ابوان. والدان. باب و مام. اب و ام. بابا و ماما:
دو کف کافی او والدین مکرمتند
ازین و آن کرم و جود بی قیاس ولد.
سوزنی.
بهر دل والدین بستۀ شروان شدن
پیش در اهل بیت ماتم عم داشتن.
خاقانی.
ابر رحمت بر تو باران سال و ماه
روح و راحت بر روان والدین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام نقطه ای در نزدیکی طرابوزان در عهد دولت بیزانس بوده است. (از تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 92). رجوع به خالدی (محرف کلمه کرد) شود
لغت نامه دهخدا
نام شاخه ای از مردمان شمالی مشرق قدیم است، (از تاریخ ایران باستان مشیرالدوله چ 1 ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا
تصویری از والده
تصویر والده
مادر مام مادر ام: (مگر پیش ازمرگ روی آن پدربزرگواربازبینم وبرین کار زود باید که برسد و (بر) والده من سلام بخواند) یا والده آقا مصطفی. زن خانه و مادر بچه های شخص زوجه. والده بچه ها. مادر بچه ها والده آقا مصطفی زوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندعا
تصویر اندعا
پاسخ دادن، پاسخیدن ،جواب دادن، اجابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
جمع والد، زاینیتاران، زی آوران
فرهنگ لغت هوشیار
در حقیقت، براستی، فی الواقع، راستی ک به راستی بی گمان حقیقتا در حقیقت فی الواقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
((ل دَ))
تثنیه والد، پدر و مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والده
تصویر والده
((ل د))
مؤنث والد، مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والده
تصویر والده
مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
Literally, Really, Truly, Verily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
littéralement, vraiment, véritablement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
پدری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
literalmente, realmente, verdadeiramente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
literalmente, realmente, verdaderamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
dosłownie, naprawdę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
буквально , действительно , действительно , воистину
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
буквально , справді , дійсно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
letterlijk, echt, werkelijk, waarlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
wörtlich, wirklich, wahrlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
letteralmente, davvero, veramente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
सचमुच , वास्तव में , वास्तव में , वास्तव में
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
সত্যিই , সত্যিই , সত্যিই , সত্যিই
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
harfiyen, gerçekten
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از واقعا
تصویر واقعا
문자 그대로 , 정말로 , 정말 , 진정으로
دیکشنری فارسی به کره ای