پودنه. (شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). پودینه. (فرهنگ رشیدی) : رنج سکبا می کشد راقوته بهر روغنش رنج ظلمت خضر بهر چشمۀ حیوان کشد. احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی). درخور بریان کجا بود همه سبزی منصب راقوته هر گیاه ندارد. بسحاق اطعمه. امروز با کباب بخصوص کباب بازار ریحان خورند واگر در زمان بسحاق هم همین رسم بوده راقوته ریحان است نه پودنه. (یادداشت مؤلف). بوی بریان میرسد ترخان بدان خواهم فشاند بر مزعفر حلقه چی در دور نان خواهم فشاند. بسحاق اطعمه (از مؤلف). از این بیت چنین نماید که راقوته ترخان است (؟) (از یادداشت مؤلف). رجوع به راغوته و رافونه در همین لغت نامه شود
پودنه. (شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). پودینه. (فرهنگ رشیدی) : رنج سکبا می کشد راقوته بهر روغنش رنج ظلمت خضر بهر چشمۀ حیوان کشد. احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی). درخور بریان کجا بود همه سبزی منصب راقوته هر گیاه ندارد. بسحاق اطعمه. امروز با کباب بخصوص کباب بازار ریحان خورند واگر در زمان بسحاق هم همین رسم بوده راقوته ریحان است نه پودنه. (یادداشت مؤلف). بوی بریان میرسد ترخان بدان خواهم فشاند بر مزعفر حلقه چی در دور نان خواهم فشاند. بسحاق اطعمه (از مؤلف). از این بیت چنین نماید که راقوته ترخان است (؟) (از یادداشت مؤلف). رجوع به راغوته و رافونه در همین لغت نامه شود
فرقه ای از متصوفۀ مبطله هستند و می گویند: خدای تعالی را به معرفت نمی توان شناخت و از شناختن او همه خلق عاجزند. (از کشاف اصطلاحات الفنون، از توضیح المذاهب) گروهی از شیعه که منکر رحلت موسی بن جعفر شدند و گفتند آخرین ائمه اوست و زنده مانده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به واقفه شود
فرقه ای از متصوفۀ مبطله هستند و می گویند: خدای تعالی را به معرفت نمی توان شناخت و از شناختن او همه خلق عاجزند. (از کشاف اصطلاحات الفنون، از توضیح المذاهب) گروهی از شیعه که منکر رحلت موسی بن جعفر شدند و گفتند آخرین ائمه اوست و زنده مانده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به واقفه شود
برگشته. معکوس و مقلوب. (برهان). وارونه. (ناظم الاطباء). وارون. واژون. واژگون. باشگون. باشگونه. باژگون. باژگونه. و رجوع به واژون شود، دگرگون. آشفته: فریدون چو گیتی بر آن گونه دید جهان پیش ضحاک واژونه دید. فردوسی. چو خسرو جهان را بدانگونه دید دل و جان بدخواه واژونه دید. فردوسی. ، وارونه کار. کسی که کارهارا معکوس انجام میدهد. واژونه خو: که خواهد از این دیو واژونه کین کس او را نیابد همال چنین. فردوسی. چو رستم به گفتار او بنگرید تن اندر کف دیو واژونه دید. فردوسی. پس ابلیس واژونه این ژرف چاه به خاشاک پوشید و بسپرد راه. فردوسی. که او را زمانه بر آنگونه بود همه تنبل دیو واژونه بود. فردوسی. ، زشت و نامبارک: ز دل آز واژونه بیرون کنید بدل باز پند فریدون کنید. فردوسی
برگشته. معکوس و مقلوب. (برهان). وارونه. (ناظم الاطباء). وارون. واژون. واژگون. باشگون. باشگونه. باژگون. باژگونه. و رجوع به واژون شود، دگرگون. آشفته: فریدون چو گیتی بر آن گونه دید جهان پیش ضحاک واژونه دید. فردوسی. چو خسرو جهان را بدانگونه دید دل و جان بدخواه واژونه دید. فردوسی. ، وارونه کار. کسی که کارهارا معکوس انجام میدهد. واژونه خو: که خواهد از این دیو واژونه کین کس او را نیابد همال چنین. فردوسی. چو رستم به گفتار او بنگرید تن اندر کف دیو واژونه دید. فردوسی. پس ابلیس واژونه این ژرف چاه به خاشاک پوشید و بسپرد راه. فردوسی. که او را زمانه بر آنگونه بود همه تنبل دیو واژونه بود. فردوسی. ، زشت و نامبارک: ز دل آز واژونه بیرون کنید بدل باز پند فریدون کنید. فردوسی
یک دانه یاقوت. (ناظم الاطباء). یکی یاقوت. (منتهی الارب) : انه دره من درر الشرف لامن درر الصدف و یاقوته من یواقیت الاحرار لامن یواقیت الاحجار. (ابوبکر خوارزمی از الجماهر بیرونی ص 14)
یک دانه یاقوت. (ناظم الاطباء). یکی یاقوت. (منتهی الارب) : انه دره من درر الشرف لامن درر الصدف و یاقوته من یواقیت الاحرار لامن یواقیت الاحجار. (ابوبکر خوارزمی از الجماهر بیرونی ص 14)
منزلی است در راه مکه. (غیاث اللغات) (آنندراج). موضعی است میان قرعاء و عقبه الشیطان. (منتهی الارب). منزلی است در راه مکه که پس از قرعاء واقع است. (معجم البلدان). و رجوع به نزهه القلوب. مقالۀ 3 ص 166 شود: بادیه بحر است و بختی کشتی و اعراب موج واقصه سر حد بحر و مکه پایان دیده اند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 91). ها ره واقصه و اقصۀ آن راه شویم که ز برکه اش برکه برکۀ سینا بینند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 96) عقبه ای است متعلق به بنی شهاب از طی که دو منزل پائین تر از زباله است و به آن واقصه الحزون گویند. (از معجم البلدان) آبی مربنی کعب را. (منتهی الارب). آبی است متعلق به بنی کعب که اطراف آن را و اقصات گویند. (از معجم البلدان)
منزلی است در راه مکه. (غیاث اللغات) (آنندراج). موضعی است میان قرعاء و عقبه الشیطان. (منتهی الارب). منزلی است در راه مکه که پس از قرعاء واقع است. (معجم البلدان). و رجوع به نزهه القلوب. مقالۀ 3 ص 166 شود: بادیه بحر است و بختی کشتی و اعراب موج واقصه سر حد بحر و مکه پایان دیده اند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 91). ها رَه ِ واقصه و اقصۀ آن راه شویم که ز برکه اش برِکُه برکۀ سینا بینند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 96) عقبه ای است متعلق به بنی شهاب از طی که دو منزل پائین تر از زباله است و به آن واقصه الحزون گویند. (از معجم البلدان) آبی مربنی کعب را. (منتهی الارب). آبی است متعلق به بنی کعب که اطراف آن را و اقصات گویند. (از معجم البلدان)
نام درختی است افسانه یی که میوه آن بشکل آدمی است. توضیح درخت عجیب (واقواق) و (واق) - قدیمترین ذکری از افسانه میوه های بشکل بشر در متنی چینی آمده بنام تونگ تینگ تالیف تویئو که در 766 تا 801 م. نوشته شده. تویئو غالبا از یکی از اقوام خود بنام توهوعن نام میبرد که باحتمال قوی در جنگ تلس در 751 م. محبوس شده و از 751 تا 762 م. در عربستان اقامت گزید و کتابی درباب آنچه که درخارجه دیده بود تالیف نمود بنام کینگ هینگ کی که امروزه در دست نیست. بنابراین بنظر میرسد که تو هوان باشد که در مدت اقامت اجباری خود در نزد اعراب افسانه ای را که تویئو نقل می کند و آن افسانه این است: (پادشاه تشه ها (تازیان اعراب) کسانی را مامور کرد تا سوار کشتی گردند و البسه و اغذیه با خود بردارند و در داخل دریا شوند. آنان مدت هشت سال در دریا بودند بدون آنکه بساحل غربی برسند. در وسط دریا ایشان صخره مربعی را مشاهده کردند. در روی آن درختی بود که شاخه هایش سرخ و برگهایش سبزبود. بر روی درخت گروهی از کودکان نشات یافته بودند. طول آنان شش تا هفت شست (ابهام) بود. چون کودکان مزبور آدمیان را میدیدند سخن نمی گفتند ولی میتوانستند بخندند و حرکت کنند. دست و پای و سرایشان بشاخه های درخت ملصق بود. وقتی که آدمیان آنان را جدا کرده میگرفتند. همین که بدست ایشان می افتادند خشک و سیاه میگردیدند. فرستادگان با شاخه ای (ازین درخت) - که اکنون درمقر پادشاه تشه (تازیان) موجوداست - باز گشتند... . درهند درختانی که موسوم به واق واق هستند و میوهءظنهابشکل آدمی است وجودداردد میوه آنان زنان است. بقول کتاب الحیوان جاحظ و قواقها محصول نباتت وحیوانات اند. واقواقها موجوداتی هستن که بنوع بشر بسیار شبیه اند. آنان محصول درختان بزرگی هستند که باموی (سر) بدانها آویخته اند. این موجودات دارای پستان و اعضای تناسلی شبیه به زنان هستند و دارای رنگ مخضب اند و دایما فریاد بر آورند: واق واق. وقتی که یکی از آنها اسیر شود خاموش گرد و بمیرد. واقواقها مانند نخل و نارگیل اند و بدن آنها بین موجودات نباتی و حیوانی است. فروان چنین استنتاج میکند طبق روایات در جزیزه واقواق مهاراجه - پادشاه جزایر - سکونت دارد و از روایات دیگر میدانیم که عنوان سلطان زبگ یعنی سوماترا کشور طلا همین بوده. اهالی سوماترا جزایر و سواحل اقیانوس هند غربی را می شناختند. آنان از عهد قدیم در ماداگاسکار سکونت گزیدند... نام بند بارس واقع در ساحل غربی سوماترا بالوس جغرافی نویسان عرب پولوشی چینیان نخستین بار در بطلمیوس آمده. (با روسای پنتا پنج جزیره بارس. و گویند مسکن آدمخورانست)، عرب گاه این جزیره را بنام (بالوس) و گاه بنام (فنصور) - ماخوذ از بان مالای یاد کرده وآن بندرمشهور پکپکلند یا کشور پکپک است که در قدیم کافور نیک از آنجا صادر میشد. نام قوم پکپک درعربی بصورت فکفک تعریب شده که از لحاظ علم الصوت نزدیک به (واق واق) است. و من شکی ندارم که این دو اسم دارای یک مسمی هستند در سوماترا مانند ماداگاسکار درخت پاندانوس بشکل وحشی میروید و نام آن دربتک بکوان در مالگاش (ماداگاسکاری) و کوا است. نکته قابل توجه است در سوماترا یک قبیله بتک موسوم به پکپک معرب فکفک است و درخت پاندانوس در ماداگاسکار واهواک نامیده میشود ماخوذ از واک واک قدیم و پاندانوس وکواک. از لحاظ تاریخ نیز میدانیم که مردم سوماترا مکررا باقیانوس هند غربی مسافرت کرده اند
نام درختی است افسانه یی که میوه آن بشکل آدمی است. توضیح درخت عجیب (واقواق) و (واق) - قدیمترین ذکری از افسانه میوه های بشکل بشر در متنی چینی آمده بنام تونگ تینگ تالیف تویئو که در 766 تا 801 م. نوشته شده. تویئو غالبا از یکی از اقوام خود بنام توهوعن نام میبرد که باحتمال قوی در جنگ تلس در 751 م. محبوس شده و از 751 تا 762 م. در عربستان اقامت گزید و کتابی درباب آنچه که درخارجه دیده بود تالیف نمود بنام کینگ هینگ کی که امروزه در دست نیست. بنابراین بنظر میرسد که تو هوان باشد که در مدت اقامت اجباری خود در نزد اعراب افسانه ای را که تویئو نقل می کند و آن افسانه این است: (پادشاه تشه ها (تازیان اعراب) کسانی را مامور کرد تا سوار کشتی گردند و البسه و اغذیه با خود بردارند و در داخل دریا شوند. آنان مدت هشت سال در دریا بودند بدون آنکه بساحل غربی برسند. در وسط دریا ایشان صخره مربعی را مشاهده کردند. در روی آن درختی بود که شاخه هایش سرخ و برگهایش سبزبود. بر روی درخت گروهی از کودکان نشات یافته بودند. طول آنان شش تا هفت شست (ابهام) بود. چون کودکان مزبور آدمیان را میدیدند سخن نمی گفتند ولی میتوانستند بخندند و حرکت کنند. دست و پای و سرایشان بشاخه های درخت ملصق بود. وقتی که آدمیان آنان را جدا کرده میگرفتند. همین که بدست ایشان می افتادند خشک و سیاه میگردیدند. فرستادگان با شاخه ای (ازین درخت) - که اکنون درمقر پادشاه تشه (تازیان) موجوداست - باز گشتند... . درهند درختانی که موسوم به واق واق هستند و میوهءظنهابشکل آدمی است وجودداردد میوه آنان زنان است. بقول کتاب الحیوان جاحظ و قواقها محصول نباتت وحیوانات اند. واقواقها موجوداتی هستن که بنوع بشر بسیار شبیه اند. آنان محصول درختان بزرگی هستند که باموی (سر) بدانها آویخته اند. این موجودات دارای پستان و اعضای تناسلی شبیه به زنان هستند و دارای رنگ مخضب اند و دایما فریاد بر آورند: واق واق. وقتی که یکی از آنها اسیر شود خاموش گرد و بمیرد. واقواقها مانند نخل و نارگیل اند و بدن آنها بین موجودات نباتی و حیوانی است. فروان چنین استنتاج میکند طبق روایات در جزیزه واقواق مهاراجه - پادشاه جزایر - سکونت دارد و از روایات دیگر میدانیم که عنوان سلطان زبگ یعنی سوماترا کشور طلا همین بوده. اهالی سوماترا جزایر و سواحل اقیانوس هند غربی را می شناختند. آنان از عهد قدیم در ماداگاسکار سکونت گزیدند... نام بند بارس واقع در ساحل غربی سوماترا بالوس جغرافی نویسان عرب پولوشی چینیان نخستین بار در بطلمیوس آمده. (با روسای پنتا پنج جزیره بارس. و گویند مسکن آدمخورانست)، عرب گاه این جزیره را بنام (بالوس) و گاه بنام (فنصور) - ماخوذ از بان مالای یاد کرده وآن بندرمشهور پکپکلند یا کشور پکپک است که در قدیم کافور نیک از آنجا صادر میشد. نام قوم پکپک درعربی بصورت فکفک تعریب شده که از لحاظ علم الصوت نزدیک به (واق واق) است. و من شکی ندارم که این دو اسم دارای یک مسمی هستند در سوماترا مانند ماداگاسکار درخت پاندانوس بشکل وحشی میروید و نام آن دربتک بکوان در مالگاش (ماداگاسکاری) و کوا است. نکته قابل توجه است در سوماترا یک قبیله بتک موسوم به پکپک معرب فکفک است و درخت پاندانوس در ماداگاسکار واهواک نامیده میشود ماخوذ از واک واک قدیم و پاندانوس وکواک. از لحاظ تاریخ نیز میدانیم که مردم سوماترا مکررا باقیانوس هند غربی مسافرت کرده اند