- واقفین
- جمع واقف، آگاهان ور ستادگران جمع (عربی) واقف در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
معنی واقفین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از تازی درفارسی آگاهی وقوف اطالع آگاهی
ایستنده بنگرید به واقفه
اخیر، آخرین، نهایی، آخر
پدر و مادر
راستینه، راستینگی
نویسنده محرر محرر کتاب. یا راقم (این) سطور نویسنده از خود چنین تعبیر آورد، بافنده جامه جمع راقمین
مشرق و مغرب
جمع خاقان، از ریشه ترکی شاهنشاهان جمع خاقان خاقانان پادشاهان
شکافته شدن، ترکیدن و باز شدن پوست میوه، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی۱ - ۳۵۳)
آخرین، پایانی، آخر، مؤخّر، اخیر، بازپسین، پسین
خاقان ها، لقب پادشاهان چین و ترکستان، شاهنشاهان، جمع خاقان
عهد کننده پیمان کننده، گره زننده استوار کننده، اجرا کننده صیغه در معامله، کسی که عقد نکاح بندد جمع عاقدین. یا عاقد قرارداد. کسی که قرار دادی را با شخصی یا موسسه ای دولتی منعقد سازد
جمع قائف، چهره شناسان پی شناسان
جمع قایف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع موافق، همداستانان دمسازان جمع موافق درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع ناقه، بیمار خیزان، جمع ناقه. درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) بیمار خیزان
جمع ناقل، سروا گویان تر زبانان جابه جا کنندگان جمع ناقل. درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع ناقص، بش ها ابوند ها نارسا ها جمع ناقص. درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع ناقد، سخن سنجان خرده گیران کهبدان جمع ناقد. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده، شکافتن و ترکیدن پوست میوه رسیده کفته شدن: (تا گلستانشان سوی تو بشکفد میوه های پخته بر خود واکفد) (مثنوی)
نادرست نویسی واغلیدن چشم پوشیدن از کاری که به اشتیاق تمام پیش گرفته اند صرف نظر کردن فسخ عزیمت کردن، توضیح این معنی فقط در این جمله (شاقلی (شاه قلی) (واقلیده) استعمال میشود یعنی کسی که چیزی را می خواست یا در انجام دادن کای می کوشید از آن چشم پوشید
مونث واقعی راستینه راستینگی
وجود هستی، حقیقت، داننده
جمع واعظ، پند بدان اندرز گویان جمع (عربی) واعظ در حالت نصبی وجری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع واضع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراهعات این قاعده نکنند)
فرانسوی زیبا پونه خار گوله (گویش گیلکی) خارگله گربه گیا سنبل الطیب
جمع والد، زاینیتاران، زی آوران
تکرار کردن، باز گفتن
جمع واجد، دارندگان توانگران دوستاران توانایان جمع واجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعت این قاعده نکنند)
آخرین، متاخر، پس، آخر
مجددا رفتن: (گفت برخیزم همانجا واروم کافر ار گشتم دگر ره بگروم) (مثنوی)، بازگشتن برگشتن: (آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو خدمت کنم تا واردم گویی که ای ابله بیا) (دیوان کبیر)، رفتن: (تدجی وارفتن بهر طرف)، برطرف شدن: (ابلنقع الکرب وارفت اندوه)، مضمحل شن متلاشی شدن له شدن، جدا شدن اجزای چیزی از یکدیگر از هم باز شدن: (کوفته هاوارفته)، گداختن ذوب شدن: (مثل یخ وارفت)، سست شدن بیحال گشتن، بر اثر امری نامنتظر دچار حیرت شدن هاج و واج ماندن: (وقتی که به پسرک گفتم در امتحان رد شده ای وا رفت)
چوبی کمه دو سر آن باریک و میانش ضخیم است و خمیر نان را بوسیله آن تنک سازند، جمع وارد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : (... اخبار واردین بمسامع امرا عظام رسید)
جمع وارث، رخنبران ریگبران جمع وارث. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)