منسوب به واشجرد از نواحی ماورأالنهر نزدیک قبادیان. (از معجم البلدان) (معجم الانساب). از قصبات قبادیان است. (از نزهه القلوب مقاله سوم ص 192 چ دبیرسیاقی). منسوب به واشجرد که در آن سوی جیحون است و محل نگهبانان مرزی بوده و در ابتدای اسلام جنگهائی در آنجا رخ داده است. (از لباب الانساب)
منسوب به واشجرد از نواحی ماورأالنهر نزدیک قبادیان. (از معجم البلدان) (معجم الانساب). از قصبات قبادیان است. (از نزهه القلوب مقاله سوم ص 192 چ دبیرسیاقی). منسوب به واشجرد که در آن سوی جیحون است و محل نگهبانان مرزی بوده و در ابتدای اسلام جنگهائی در آنجا رخ داده است. (از لباب الانساب)
یکی از مورخین انگلستان. مولد وی سنۀ 1671 میلادی و وفات بسال 1730 میلادی او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است یکی از قدمای علمای فرانسه. مولد وی بسال 1644 میلادی در روئن و وفات بسال 1724 میلادی در پاریس. بعض آثار او موجود است
یکی از مورخین انگلستان. مولد وی سنۀ 1671 میلادی و وفات بسال 1730 میلادی او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است یکی از قدمای علمای فرانسه. مولد وی بسال 1644 میلادی در روئن و وفات بسال 1724 میلادی در پاریس. بعض آثار او موجود است
شهری است استوار اندرمیان کوه و صحرا نهاده بر حد میان چغانیان و ختلان واندر وی دایم باد آید و تربت شقیق بلخی رحمهاﷲعلیه آنجاست و از وی زعفران بسیار خیزد. (حدود العالم)
شهری است استوار اندرمیان کوه و صحرا نهاده بر حد میان چغانیان و ختلان واندر وی دایم باد آید و تربت شقیق بلخی رحمهاﷲعلیه آنجاست و از وی زعفران بسیار خیزد. (حدود العالم)
ورگرد. دهی جزو دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران در 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. سکنه 253 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، چغندرقند، صیفی، باغات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
ورگرد. دهی جزو دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران در 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. سکنه 253 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، چغندرقند، صیفی، باغات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
شهری بوده است در میانۀ همدان و کرمانشاه و بانی آن بلاش از پادشاهان ساسانی بوده است و بدین نام ساسانیان متعدد بوده اند و بدین نام قصبات قدیمه باقی است در نواحی اخلاط و کرمان و غیره. ولاشگرددر اصل بلاشکرد بوده. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
شهری بوده است در میانۀ همدان و کرمانشاه و بانی آن بلاش از پادشاهان ساسانی بوده است و بدین نام ساسانیان متعدد بوده اند و بدین نام قصبات قدیمه باقی است در نواحی اخلاط و کرمان و غیره. ولاشگرددر اصل بلاشکرد بوده. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
جایی است بین همدان و قزوین که در آن به سال 29 هجری بین ایرانیان اهالی دیلم و مسلمین جنگی شدید درگرفت نام پادشاه دیلم موثا و نام امیرعرب نعیم بن مقرن بود، این جنگ از لحاظ اهمیت و شدت با نبرد نهاوند برابری میکرده و این کارزار به پیروزی مسلمانان منتهی شد و سردار عرب درباره آن چنین سروده است: فلمّا اتانی ان موثا رهطه بنی باسل جرّوا خیول الاعاجم صدمناهم فی واج روذ بجمعنا غذاه رمیناهم باحدی العظائم فما صبروا فی حومه الموت ساعه لحد الرماح والسیوف اصوارم اصبنا بها موثا و من لف جمعه و فیها نهاب قسمه غیر غانم کانهم فی واج روذ و جره ضنین اغانیها فروج المخارم، (معجم البلدان)، واج دود که در قاموس الاعلام ترکی آمده ظاهراً تحریفی از همین کلمه است، رجوع به قاموس الاعلام شود
جایی است بین همدان و قزوین که در آن به سال 29 هجری بین ایرانیان اهالی دیلم و مسلمین جنگی شدید درگرفت نام پادشاه دیلم موثا و نام امیرعرب نعیم بن مقرن بود، این جنگ از لحاظ اهمیت و شدت با نبرد نهاوند برابری میکرده و این کارزار به پیروزی مسلمانان منتهی شد و سردار عرب درباره آن چنین سروده است: فلمّا اتانی ان موثا رهطه بنی باسل جرّوا خیول الاعاجم صدمناهم فی واج روذ بجمعنا غذاه رمیناهم باحدی العظائم فما صبروا فی حومه الموت ساعه لحد الرماح والسیوف اصوارم اصبنا بها موثا و من لف جمعه و فیها نهاب قسمه غیر غانم کانهم فی واج روذ و جره ضنین اغانیها فروج المخارم، (معجم البلدان)، واج دود که در قاموس الاعلام ترکی آمده ظاهراً تحریفی از همین کلمه است، رجوع به قاموس الاعلام شود
ده کوچکی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 38000 گزی شمال باختری نیکشهر، کنار راه مالرو هیچان به بنت واقع شده و سکنۀآن 5 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 38000 گزی شمال باختری نیکشهر، کنار راه مالرو هیچان به بنت واقع شده و سکنۀآن 5 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام محلی کنار راه تهران به سمنان میان حیدرآباد و مهدی قلیخان در 189200 گزی تهران. دهی از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان. واقع در 34 هزارگزی جنوب باختری سمنان کنار شوسۀ سمنان به طهران. جلگه، معتدل خشک. دارای 1200 تن سکنه، زبان فارسی و سمنانی. آب آن قدری تلخ و از قنات. محصول آن غلات و پنبه و انگور و انار و خربزه، شغل مردان زراعت و مختصر گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی. مزارع: اسدآباد و امیرآباد، اسفرزنه، باریک آب. بخش آباد، تیژور، حاجی آباد، حسن آباد، صفائیه، سعیدآباد. قادرآباد، بره کیان، لهرو، چاله دان جزء این قصبه منظور شده است. رباط شاه عباسی از آثار دورۀ صفویه و دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام محلی کنار راه تهران به سمنان میان حیدرآباد و مهدی قلیخان در 189200 گزی تهران. دهی از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان. واقع در 34 هزارگزی جنوب باختری سمنان کنار شوسۀ سمنان به طهران. جلگه، معتدل خشک. دارای 1200 تن سکنه، زبان فارسی و سمنانی. آب آن قدری تلخ و از قنات. محصول آن غلات و پنبه و انگور و انار و خربزه، شغل مردان زراعت و مختصر گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی. مزارع: اسدآباد و امیرآباد، اسفرزنه، باریک آب. بخش آباد، تیژور، حاجی آباد، حسن آباد، صفائیه، سعیدآباد. قادرآباد، بره کیان، لهرو، چاله دان جزء این قصبه منظور شده است. رباط شاه عباسی از آثار دورۀ صفویه و دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
از قرای مرو است و با مرو چهار فرسنگ فاصله دارد. ملک بلاش بن فیروز، یکی ازپادشاهان فرس در عهد جاهلیت، آن را ساخته است. (از معجم البلدان). معرب بلاشگرد باشد و آن قریه ای است برچهار فرسنگ مرو شاهجان، و آنرا ملک بلاش پسر فیروز بناکرده است. (برهان). و رجوع به بلاش و بلاشگرد شود
از قرای مرو است و با مرو چهار فرسنگ فاصله دارد. ملک بلاش بن فیروز، یکی ازپادشاهان فرس در عهد جاهلیت، آن را ساخته است. (از معجم البلدان). معرب بلاشگرد باشد و آن قریه ای است برچهار فرسنگ مرو شاهجان، و آنرا ملک بلاش پسر فیروز بناکرده است. (برهان). و رجوع به بلاش و بلاشگرد شود
این نام بصورت باشجرد و باشقرد نیز آمده است و نام بلادی است بین قسطنطنیه و بلغار. المقتدر باللّه، احمد بن فضلان بن عباس بن راشدبن حماد را جهت ارشاد پادشاه صقالبه بآن صوب فرستاد و او تعالیم اسلامی را بر آنان تشریح کرد، درصفر 309 هجری قمری او در سفرنامۀ خود از باشغرد نام برده و گوید: در میان قومیکه موسوم به باشغرد بودند رسیدم، این قوم اصلا ترک و سخت خونخوار بودند. عده ای از این طایفه هستند که به سیزده خدا معتقدند، مثلا خدای زمستان و تابستان و باران و باد و درخت و مردم و چارپایان و آب و شب و روز و مرگ و زندگی و زمین. و خدای آسمان را رب الارباب میدانند. باز گوید: طایفه ای از آنان را دیدم که مار را میپرستیدند و برخی ماهی را. یکی از افراد این طایفه در حلب میگفت که در شمال مملکت ما صقالبه و در طرف قبلۀ آن سرزمین پاپ یعنی روم قرار دارد و در مغرب ما اندلس و در مشرق قسطنطنیه است. من از کیفیت اسلام آوردن این گروه پرسیدم، گفت از اسلاف خود شنیدیم که هفت تن از مسلمین به سرزمین بلغار آمدند و در بین ما سکونت اختیار کردند و ما بیاری آنان از گمراهی نجات یافتیم. اصطخری گوید: که باشجرد [باشغرد] تا بجناک بلغار بیست و پنج منزل راه است و از باشفرد [باشغرد] تا بجناک [طایفه ای از اتراک] ده روز راه. (از معجم البلدان، ذیل باشغرد). چون روس و قفچاق و آلان نیز نیست گشتند و کلار و باشغرد بر ملت نصاری اقوام بسیار بودند و ایشان را میگویند متصل فرنگ اند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 225). ظاهراً باشغرد در مجارستان یا در حوالی اتریش بوده و از قسمت دوم کلمه باشغرد یعنی ’غرد’ این طور بر می آید که این لفظ اسلاوی است و این جزء در زبان اسلاو بمعنی حصار میباشد ولی مسلم نیست که این ناحیه در کجا واقع شده و طوایف آن در کدام مراکز سکونت داشته اند. بعقیدۀ یکی از محققان روسی، این طایفه همان باسک ها میباشند که میهن اصلیشان ابتدا در نواحی اورال بوده است. در زبان عربی قوم باسک را بشکیر و در زبان ترکی باسکیر آورده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1198). و رجوع به باسک و باسکیر و بشکیر و باشقرد شود گویا قریه ای است در موصل. (مراصد الاطلاع). ظاهراً مقصود همان طایفۀ موسوم به باشغرد بوده اند که در معجم البلدان از آنان ذکری در نواحی موصل و حلب نیز میرود. و رجوع به باشقرد شود
این نام بصورت باشجرد و باشقرد نیز آمده است و نام بلادی است بین قسطنطنیه و بلغار. المقتدر باللّه، احمد بن فضلان بن عباس بن راشدبن حماد را جهت ارشاد پادشاه صقالبه بآن صوب فرستاد و او تعالیم اسلامی را بر آنان تشریح کرد، درصفر 309 هجری قمری او در سفرنامۀ خود از باشغرد نام برده و گوید: در میان قومیکه موسوم به باشغرد بودند رسیدم، این قوم اصلا ترک و سخت خونخوار بودند. عده ای از این طایفه هستند که به سیزده خدا معتقدند، مثلا خدای زمستان و تابستان و باران و باد و درخت و مردم و چارپایان و آب و شب و روز و مرگ و زندگی و زمین. و خدای آسمان را رب الارباب میدانند. باز گوید: طایفه ای از آنان را دیدم که مار را میپرستیدند و برخی ماهی را. یکی از افراد این طایفه در حلب میگفت که در شمال مملکت ما صقالبه و در طرف قبلۀ آن سرزمین پاپ یعنی روم قرار دارد و در مغرب ما اندلس و در مشرق قسطنطنیه است. من از کیفیت اسلام آوردن این گروه پرسیدم، گفت از اسلاف خود شنیدیم که هفت تن از مسلمین به سرزمین بلغار آمدند و در بین ما سکونت اختیار کردند و ما بیاری آنان از گمراهی نجات یافتیم. اصطخری گوید: که باشجرد [باشغرد] تا بجناک بلغار بیست و پنج منزل راه است و از باشفرد [باشغرد] تا بجناک [طایفه ای از اتراک] ده روز راه. (از معجم البلدان، ذیل باشغرد). چون روس و قفچاق و آلان نیز نیست گشتند و کلار و باشغرد بر ملت نصاری اقوام بسیار بودند و ایشان را میگویند متصل فرنگ اند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 225). ظاهراً باشغرد در مجارستان یا در حوالی اتریش بوده و از قسمت دوم کلمه باشغرد یعنی ’غرد’ این طور بر می آید که این لفظ اسلاوی است و این جزء در زبان اسلاو بمعنی حصار میباشد ولی مسلم نیست که این ناحیه در کجا واقع شده و طوایف آن در کدام مراکز سکونت داشته اند. بعقیدۀ یکی از محققان روسی، این طایفه همان باسک ها میباشند که میهن اصلیشان ابتدا در نواحی اورال بوده است. در زبان عربی قوم باسک را بشکیر و در زبان ترکی باسکیر آورده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1198). و رجوع به باسک و باسکیر و بشکیر و باشقرد شود گویا قریه ای است در موصل. (مراصد الاطلاع). ظاهراً مقصود همان طایفۀ موسوم به باشغرد بوده اند که در معجم البلدان از آنان ذکری در نواحی موصل و حلب نیز میرود. و رجوع به باشقرد شود
ناحیه ای در دامنه های جبال اورال. در تقسیم بندی ممالک چنگیزاین ناحیه و ناحیۀ بلغار سهم جوجی گردید و چون جوجی قبل از فوت پدر مرد این اراضی به پسر او باتو رسید. رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 109 و 567 و نیز رجوع به باشغرد و باسکیر و باشکیر شود: توشی خان بن چنگیزخان مهتر پسر او بود بحکم پدر ولایات خوارزم و دشت خزر و بلغار و سقسین و الان واس (؟) و روس و مکس و باشقرد و آن حدود بدو مفوض بود. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 575). یافث بن نوح... بلغاریان و برطاسیان و باشقردیان از تخم اوند، یونانیان و فرنگیان و بعض رومیان از نسل اواند. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 28)
ناحیه ای در دامنه های جبال اورال. در تقسیم بندی ممالک چنگیزاین ناحیه و ناحیۀ بلغار سهم جوجی گردید و چون جوجی قبل از فوت پدر مرد این اراضی به پسر او باتو رسید. رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 109 و 567 و نیز رجوع به باشغرد و باسکیر و باشکیر شود: توشی خان بن چنگیزخان مهتر پسر او بود بحکم پدر ولایات خوارزم و دشت خزر و بلغار و سقسین و الان واس (؟) و روس و مکس و باشقرد و آن حدود بدو مفوض بود. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 575). یافث بن نوح... بلغاریان و برطاسیان و باشقردیان از تخم اوند، یونانیان و فرنگیان و بعض رومیان از نسل اواند. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 28)
نام یکی از قراء انار از اعمال قم است. (از کتاب تاریخ قم تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی ترجمه حسن بن علی بن عبدالملک قمی تصحیح و تحشیۀ سیدجلال الدین طهرانی چ 1313 هجری شمسی)
نام یکی از قراء انار از اعمال قم است. (از کتاب تاریخ قم تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی ترجمه حسن بن علی بن عبدالملک قمی تصحیح و تحشیۀ سیدجلال الدین طهرانی چ 1313 هجری شمسی)
از قرای حدود دزفول (اندیمشک) : و بحدود قری شافجرد و مطران مرغزاری است نیم فرسنگ در نیم فرسنگ و تمامت نرگس خودروست و هم در این حدود درختان اند آن را زرین درخت گویند. شکوفۀ زرد، بسیار بقا دارد اما ثمره نمیدهد. (نزهه القلوب ج 3 ص 111)
از قرای حدود دزفول (اندیمشک) : و بحدود قری شافجرد و مطران مرغزاری است نیم فرسنگ در نیم فرسنگ و تمامت نرگس خودروست و هم در این حدود درختان اند آن را زرین درخت گویند. شکوفۀ زرد، بسیار بقا دارد اما ثمره نمیدهد. (نزهه القلوب ج 3 ص 111)
یا راه گرد. نام قصبه ای است مرکز دهستان راهجردبخش دستجرد شهرستان قم، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دستجرد، متصل به جادۀ قم - اراک. این قصبه در کوهستان قرار گرفته و هوای آن سردسیر است. سکنۀ قصبه در حدود 1569 تن میباشد. آب آن از سه رشته قنات و رود خانه زان گرد تأمین میشود. محصول عمده قصبه غلات، بنشن و پنبه و باغستانهای آن دارای میوه های بادام و زردآلو است. پیشۀ بیشتر مردم کشاورزی و دامپروری و کرباس بافیست. کشتزارهای داودآباد و عباس آباد و چندین مزرعۀ دیگر جزء این قصبه بشمار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
یا راه گرد. نام قصبه ای است مرکز دهستان راهجردبخش دستجرد شهرستان قم، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دستجرد، متصل به جادۀ قم - اراک. این قصبه در کوهستان قرار گرفته و هوای آن سردسیر است. سکنۀ قصبه در حدود 1569 تن میباشد. آب آن از سه رشته قنات و رود خانه زان گرد تأمین میشود. محصول عمده قصبه غلات، بنشن و پنبه و باغستانهای آن دارای میوه های بادام و زردآلو است. پیشۀ بیشتر مردم کشاورزی و دامپروری و کرباس بافیست. کشتزارهای داودآباد و عباس آباد و چندین مزرعۀ دیگر جزء این قصبه بشمار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
بلوک رامجرد واقع در جنوب بلوک ماین از رود خانه کام فیروز مشروب میگردد. رود مزبور پس از خروج از این بلوک باسم رود خانه کر نامیده شده و دارای سد آبیاری میباشد. جمعیت آن 14000 تن و مرکزش باسم جاشیان و قصباتش آباده اویخان، اسفدران جنگی، جهان آباد، درود، رازنخان، رزاره، جزآباد و غیره است. (از جغرافیای غرب ایران ص 108). مؤلف فارسنامۀ ناصری گوید: در اصل رام گرد است یعنی شهر شاد و خرم یا شهر خدای بزرگ یا شهر فرشته، برای اینکه رام بمعنی شاد و خرم و خدای بزرگ و نام فرشته نیز باشد و گرد بمعنی شهر است. از مناطق سردسیر فارس در جانب شمال شیراز است، درازای آن از قریۀ حسن آباد تا قریۀ پیروان هشت فرسنگ و پهنای آن از اسفندران تا نگارستان چهار فرسنگ میباشد. این منطقه محدود است از جانب مشرق ببلوک مرودشت و از شمال به بلوک مائین و ابرج و ازمغرب ببلوک کام فیروز و بیضا و از سمت جنوب ب حومه شیراز. هوای این بلوک از سردی مایل باعتدال، کشت و زرعش گندم و جو دیمی و فاریابی و برنج و پنبه و کنجد میباشد. آبش از رود خانه کام فیروز است که چون ازین بلوک بگذرد آنرا کر گویند. در زمان قدیم در جانب سرگاه این بندی بر این رودخانه بسته بودند بعد از خرابی آن امیر جلال الدین اتابک چاولی که از امرای دولت سلطان الب ارسلان سلجوقی است در حدود سال پانصدواند این بندرا تعمیر لایق کرد و در زمان سلاطین آل مظفر دوباره تعمیر گردید و در زمان سلاطین صفویه باز این بند را مرمت کردند و اکنون شالوده و بنیان آن باقیست و دیوارهایش افتاده و بنیانش بیفایده مانده است و ضابط این ملوک هرساله وجهی از ملاک و چندین هزار عمله از رعایای رامجرد گرفته در اول بهار رودخانه را بپایه های چوبی که آنها را خرپایه گویند در نهر اعظم و از نهر اعظم بجدولهای دهات قسمت کند و در بیشتر سالها در فصل تابستان و گاهی در میان بهار این خرپایه ها از بی استحکامی یا تقلب مباشر شکسته آب از نهر اعظم بریده تمام محصول شتوی و صیفی این بلوک ضایع گردد و باین سبب در این بلوک بساتین نباشد و قصبه و ضابطنشین این بلوک گاهی قریۀ زرگران و گاهی قریۀ آباده رامجرد و بعد چشنیان بوده است که در چهار فرسنگی شمال شیراز است و این بلوک مشتمل بر سی وهفت ده آباد است. (از فارسنامۀناصری). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 و فارسنامۀ ابن البلخی ص 126 و 128 و 151 و تاریخ سیستان ص 230 و نزهه القلوب ج 3 ص 120 و 123 و 124 و 219 شود قریه ای است از قراء فارس که عبدالله بن معمر در جنگ با عبدالله بن عامر در آنجا کشته شده و در یکی از باغهای آن بخاک سپرده شده است. (از معجم البلدان ج 4)
بلوک رامجرد واقع در جنوب بلوک ماین از رود خانه کام فیروز مشروب میگردد. رود مزبور پس از خروج از این بلوک باسم رود خانه کر نامیده شده و دارای سد آبیاری میباشد. جمعیت آن 14000 تن و مرکزش باسم جاشیان و قصباتش آباده اویخان، اسفدران جنگی، جهان آباد، درود، رازنخان، رزاره، جزآباد و غیره است. (از جغرافیای غرب ایران ص 108). مؤلف فارسنامۀ ناصری گوید: در اصل رام گرد است یعنی شهر شاد و خرم یا شهر خدای بزرگ یا شهر فرشته، برای اینکه رام بمعنی شاد و خرم و خدای بزرگ و نام فرشته نیز باشد و گرد بمعنی شهر است. از مناطق سردسیر فارس در جانب شمال شیراز است، درازای آن از قریۀ حسن آباد تا قریۀ پیروان هشت فرسنگ و پهنای آن از اسفندران تا نگارستان چهار فرسنگ میباشد. این منطقه محدود است از جانب مشرق ببلوک مرودشت و از شمال به بلوک مائین و ابرج و ازمغرب ببلوک کام فیروز و بیضا و از سمت جنوب ب حومه شیراز. هوای این بلوک از سردی مایل باعتدال، کشت و زرعش گندم و جو دیمی و فاریابی و برنج و پنبه و کنجد میباشد. آبش از رود خانه کام فیروز است که چون ازین بلوک بگذرد آنرا کر گویند. در زمان قدیم در جانب سرگاه این بندی بر این رودخانه بسته بودند بعد از خرابی آن امیر جلال الدین اتابک چاولی که از امرای دولت سلطان الب ارسلان سلجوقی است در حدود سال پانصدواند این بندرا تعمیر لایق کرد و در زمان سلاطین آل مظفر دوباره تعمیر گردید و در زمان سلاطین صفویه باز این بند را مرمت کردند و اکنون شالوده و بنیان آن باقیست و دیوارهایش افتاده و بنیانش بیفایده مانده است و ضابط این ملوک هرساله وجهی از ملاک و چندین هزار عمله از رعایای رامجرد گرفته در اول بهار رودخانه را بپایه های چوبی که آنها را خرپایه گویند در نهر اعظم و از نهر اعظم بجدولهای دهات قسمت کند و در بیشتر سالها در فصل تابستان و گاهی در میان بهار این خرپایه ها از بی استحکامی یا تقلب مباشر شکسته آب از نهر اعظم بریده تمام محصول شتوی و صیفی این بلوک ضایع گردد و باین سبب در این بلوک بساتین نباشد و قصبه و ضابطنشین این بلوک گاهی قریۀ زرگران و گاهی قریۀ آباده رامجرد و بعد چشنیان بوده است که در چهار فرسنگی شمال شیراز است و این بلوک مشتمل بر سی وهفت ده آباد است. (از فارسنامۀناصری). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 و فارسنامۀ ابن البلخی ص 126 و 128 و 151 و تاریخ سیستان ص 230 و نزهه القلوب ج 3 ص 120 و 123 و 124 و 219 شود قریه ای است از قراء فارس که عبدالله بن معمر در جنگ با عبدالله بن عامر در آنجا کشته شده و در یکی از باغهای آن بخاک سپرده شده است. (از معجم البلدان ج 4)
جائی است که در ترجمه تاریخ یمینی آنجا که نبرد یسعبن محمّد و عضدالدوله را بازمینماید درباره آن چنین آمده است: ’هزار مرد دیلم از حشم الیسع جدا شدند و به حضرت عضدالدوله پیوستند به ناحیت اصطخر و بعد از آن گروه گروه بر پی ایشان میرفتند تا عامۀ لشکر او جمله جدا شدند و او با خواص ممالیک و حشم خویش به واشهر آمد و رحل و ثقل فراهم پیچید و به بخارا رفت و عضدالدوله به واشهر شد و مملکت کرمان بتصرف گرفت. ’ (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ چاپی ص 318). و نیز در تاریخ مزبور در مورد مرگ عضدالدوله چنین آمده است: عضدالدوله در رمضان سنۀ اثنتین وتسعین و ثلاثمائه (392) وفات یافت اولیاء حضرت او باپسرش صمصام الدوله و شمس المله مرزبان بیعت کردند. اوبه تدبیر ملک مشغول شد و ابوالفوارس شیرزاد که برادر او بود و از وی بزرگتر در بلده واشهر (؟) کرمان اقامت داشت چون خبر وفات پدر به او رسید به فارس آمد ونصر بن هارون نصرانی را که وزیر عضدالدوله بود بگرفت و اموال و بقایای اعمال که در تصرف او بود بستد و به بصره رفت و روی به بغداد نهاد تا جای دیگر بگیرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 195، بنقل از تاریخ کرمان)
جائی است که در ترجمه تاریخ یمینی آنجا که نبرد یسعبن محمّد و عضدالدوله را بازمینماید درباره آن چنین آمده است: ’هزار مرد دیلم از حشم الیسع جدا شدند و به حضرت عضدالدوله پیوستند به ناحیت اصطخر و بعد از آن گروه گروه بر پی ایشان میرفتند تا عامۀ لشکر او جمله جدا شدند و او با خواص ممالیک و حشم خویش به واشهر آمد و رحل و ثقل فراهم پیچید و به بخارا رفت و عضدالدوله به واشهر شد و مملکت کرمان بتصرف گرفت. ’ (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ چاپی ص 318). و نیز در تاریخ مزبور در مورد مرگ عضدالدوله چنین آمده است: عضدالدوله در رمضان سنۀ اثنتین وتسعین و ثلاثمائه (392) وفات یافت اولیاء حضرت او باپسرش صمصام الدوله و شمس المله مرزبان بیعت کردند. اوبه تدبیر ملک مشغول شد و ابوالفوارس شیرزاد که برادر او بود و از وی بزرگتر در بلده واشهر (؟) کرمان اقامت داشت چون خبر وفات پدر به او رسید به فارس آمد ونصر بن هارون نصرانی را که وزیر عضدالدوله بود بگرفت و اموال و بقایای اعمال که در تصرف او بود بستد و به بصره رفت و روی به بغداد نهاد تا جای دیگر بگیرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 195، بنقل از تاریخ کرمان)
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)