جدول جو
جدول جو

معنی واسرنگیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واسرنگیدن
حمله کردن، پرخاش کردن، امتناع کردن، رد کردن
تصویری از واسرنگیدن
تصویر واسرنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
واسرنگیدن
(فُ دَ)
روبرتافتن. امتناع ورزیدن. ابا کردن. واپس کشیدن:
زدم بم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم
چو از من تابتنگی کرد من هم واسرنگیدم.
حکیم الملک محمدحسین شهرت (از آنندراج).
، انکار کردن و منکر شدن. (ناظم الاطباء) ، فریب و گول خوردن. (شعوری ج 2 ورق 419)
لغت نامه دهخدا
واسرنگیدن
رو بر تافتن امتناع کردن: (زدم هم بر سر ناهید چون ناسازیش دیدم چو از من تابتنگی کرد من هم واسر نگیدم) (حکیم الملک محمد حسین)، انکار کردن
تصویری از واسرنگیدن
تصویر واسرنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
واسرنگیدن
((سَ رَ دَ))
رو برتافتن، امتناع کردن، انکار کردن
تصویری از واسرنگیدن
تصویر واسرنگیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صِلَ / لِ دَ)
رندیدن. رنده کردن. رجوع به رندیدن و رنده کردن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
گرو بستن و شرط کردن، درهم آمیختن، خندیدن و خنده کردن، جواب و سؤال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ دَ)
لباس پوشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو چَ / چِ کَ دَ)
مباحثه و منازعه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وارندیدن
تصویر وارندیدن
مجددا رندیدن رنده کردن، رندیدن رنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار