جدول جو
جدول جو

معنی وازنا - جستجوی لغت در جدول جو

وازنا
نام کوهی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وازنش
تصویر وازنش
دفع، راندن از نزد خود، دور کردن، رد کردن، پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ نَ)
دهی جزو دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. سکنه 207 تن. آب آن از چشمۀ رخش رود و کیاکتل سرچشمه قزقانچای. محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است، در زمستان به حدود مازندران و گیلان می روند و به شغل مس فروشی و پیله وری و کارگری و مکاری گری مشغول میشوند و در بهار برمیگردند. مزرعۀ رخش رود جزو این ده است. از ایل سنگسری به حدود این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
مرکب از ’وا’ ندبه + منادای مندوب، کلمه ای است که هنگام اندوه بر زبان رانند. واحزنا. واحزن. رجوع به دو لغت مزبور شود
لغت نامه دهخدا
وارنه، بندری است در بلغارستان در کنار دریای سیاه دارای 77800 تن سکنه درسال 1444 میلادی لهستانیها و مجارستانیها در آنجا از عثمانیها شکست خوردند، در این شهر سلطان مرادخان ثانی به سال 847 هجری قمری مسیحیان را شکست سخت داد، این بندر پس از جنگ جهانی دوم به نام استالین خوانده شد
نام روستایی در گیلان، (از جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 263)
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ)
عمل دفع و پس زدن. (از واژه های فرهنگستان). رجوع به وازدن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
بانگ و آواز بلند و فریاد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(زَ ؟)
دهی است از دهستان القورات شهرستان بیرجند واقع در 24 هزارگزی شمال شرقی بیرجند. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن معتدل است و 15 تن سکنه دارد و محصول آن غلات و آب آن از قنات و شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
محلی در 419 هزارگزی طهران، میان مأمون و دربند، و آنجا ایستگاه راه آهن است
لغت نامه دهخدا
(زِ)
سنجیده، سنگین. ثقیل. (از اقرب الموارد) ، تام. درهم وازن، ای تام. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). درهم وازن، درهم باسنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از خاندانهای سلطنتی سوئد است که اهل اوپلاند بود، مؤسس این سلسله گوستاو اریکسن بود، وی منسوب به یکی از خانوداه های کهن سوئد بود که در نبرد با دانمارکی ها که بسیار مؤثر بود تاج و تخت سلطنت را به سال 1523 میلادی به دست آورد و استقلال کشور خویش را اعلام کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از توازنات
تصویر توازنات
جمع توازن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحزنا
تصویر واحزنا
کلمه ایست که هنگام اندوه بر زبان رانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازنش
تصویر وازنش
عمل وازدن دفع پس زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنا
تصویر ازنا
پناهاندن، بالابردن، بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نام دهکده ای در بالا لاریجان شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
بره ای که دیرتر از فصل معمول به دنیا آید
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت تهوع، استفراغ، انبوهی ازدحام، کنار نهادن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع پرتاسی لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی