- وارس
- سرخرنگ چون جامه، زرد شونده چون برگ
معنی وارس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نظارت، کنترل
بازرسی، رسیدگی به کاری یا چیزی، ممیزی
بازرسی
جمع واژۀ فارس، اسب سوار، سوار بر اسب، دلیر و جنگ جو
دارس ها، کهنه سازنده ها، ناپدید کننده ها، جمع واژۀ دارس
از ریشه پارسی، جمع فارس، سواران اسب سواران سواران
خیار چنبر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
پارس
درون
ریگمند
فارس
آواز سگ، عوعو، هفهف
نگهدارنده، نگهبان
محوشده، ناپدید شده
مرد با سپر سپر دار
کهنه سازنده، ناپدید کننده
کسی که زبان مادری اش فارسی است
نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال
حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان
وارون، واژگون، در ورزش در ژیمناستیک، پشتک
وارو زدن: در ورزش پشتک زدن در آب، گود زورخانه و بر روی زمین، برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
وارو زدن: در ورزش پشتک زدن در آب، گود زورخانه و بر روی زمین، برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود، جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود، بندآب، برغ، سربرغ، برغاب
ماه سوم از سال میلادی، March
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
اسب سوار، سوار بر اسب، کنایه از دلیر و جنگ جو
ممتد، وسیع، گسترده، ویژگی گیاه سبز و گوالیده
قومی آریایی نژاد که در زمان قدیم در پارس و عیلام سکنی اختیار کرده و مرکّب از چند قبیلۀ برزگر و چند قبیلۀ صحرانشین بودند
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
ورم و برجستگی سیاهرگ یا عروق لنفاوی به خصوص در پاها
شبیه، پسوند متصل به واژه به معنای نظیر مثلاً سنگواره،
برای تبدیل صفت به اسم به کار می رود مثلاً گوشواره، دستواره، گاهواره، مشتواره،
بار، کرت، مرتبه، نوبت، برای مثال گل دگرره به گلستان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی - ۴۹۷)
برای تبدیل صفت به اسم به کار می رود مثلاً گوشواره، دستواره، گاهواره، مشتواره،
بار، کرت، مرتبه، نوبت،
کسی که از دیگری چیزی به ارث می برد، ارث برنده، میراث بر، از نام های خداوند
نوعی رقص دونفرۀ آلمانی که همراه موسیقی سه ضربی اجرا می شود، در موسیقی موسیقی سه ضربی ویژۀ این رقص
درخت نشاننده درختکار غرس کننده
منطقه وسیعی است که قسمتی از جنوب و جنوب باختری کشور ایران را فرا گرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد مسیح محل سکنای رشیدترین طوایف آریائی بنام پارس بوده و بهمین مناسبت به پارس موسوم گردیده است