جدول جو
جدول جو

معنی واردشدن - جستجوی لغت در جدول جو

واردشدن
آگاه شدن، رسیدن داخل شدن، مطلع شدن
تصویری از واردشدن
تصویر واردشدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
((~. شُ دَ))
رسیدن، ماهر شدن، استاد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
Enter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
प्रवेश करना
دیکشنری فارسی به هندی
প্রবেশ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار شدن
تصویر خوار شدن
بدبخت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واراندن
تصویر واراندن
باز راندن، دفع کردن، دور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واقد شدن
تصویر واقد شدن
تابناک شدن فروزان شدن تابناک شدن مشتعل گردیدن: (که نارکین اوس وزنده ناری است کزاو واقدشوددرحال موقود) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا دادن
تصویر وا دادن
باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا)
فرهنگ لغت هوشیار
بلند شدن مرتفع گشتن، ارجمند شدن مهم گشتن، با قدر و مرتبه شدن بزرگ قدر گشتن، شریف شدن نجیب گشتن، عزیز شدن، پسندیده شدن مقبول گشتن، رئیس شدن، برتر شدن فایق گشتن، استوار شدن قویم گشتن: (حجت تراست رهبر زی اوپوی تا علم دینت نیک شود والا) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارندیدن
تصویر وارندیدن
مجددا رندیدن رنده کردن، رندیدن رنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
مجددا رسیدن، رسیدن وصول: (آه اگر دست دل من بتمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو بمن وانرسد) (بدایع سعدی)، سرکشی کردن تفتیش کردن، دریافتن ادراک، بی مصرف شدن از کار افتادن بی فایده شدن: (هرکه بما میرسد وا میرسد)
فرهنگ لغت هوشیار