جدول جو
جدول جو

معنی واخچی - جستجوی لغت در جدول جو

واخچی
خوار و ذلیل کننده، (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
واخچی
اسب پالانی، (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
واخچی
اسب پالانی
تصویری از واخچی
تصویر واخچی
فرهنگ لغت هوشیار
واخچی
اسب پالانی
تصویری از واخچی
تصویر واخچی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماخچی
تصویر ماخچی
اسب دورگه از نژاد عربی و ترکی
فرهنگ فارسی عمید
اسبی را گویند که از یک جانب تازی باشد و از جانب دیگر ترکی و آنرا اکدش هم نامند. (از فرهنگ جهانگیری). اسپی که از یک جانب ترکی باشد و از جانب دیگر عربی که اکدش گویند و در سامی گوید اسپی که عربی نباشد به تازی برذون گویند و شیخ ابو جعفر، ماخچی را در ترجمه برذون آورده و برذون (ب ذ اسپی که پدر و مادرش عجمی باشند نه عربی و چون ماخ بمعنی زبون و دون است و ازین قسم اسپ نسل زبون بهم می رسد بدین نام موسوم است. (آنندراج) (انجمن آرا) :
یک روز صد فسیلۀ تازی و ماخچی
با ساز زر که داد بمردان کارزار.
مختاری (از آنندراج).
، در بعضی از فرهنگها بمعنی اسب راهوار نوشته اند. (فرهنگ جهانگیری). اسب راهوار ترکی، اسب خوش جولان و برذون، اسب عراقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
زشتی. (برهان) (آنندراج). کراهت منظر. (فرهنگ فارسی معین) : اگر نظرت بر ورخچی بیفتد دلت برنشورد. (فرهنگ فارسی معین از معارف بهاء ولد چ 1338 ص 14) ، زبونی. (برهان). فرومایگی. پستی. (فرهنگ فارسی معین). پلیدی. (برهان). رجوع به ورخجی شود
لغت نامه دهخدا
کلمه ترکی است به معنی خوب، یاخشی، رجوع به یاخشی شود،
- یاخچی یاخچی کردن کسی را، او را آلت بی ارادۀ پیشرفت مقاصد خود ساختن، رجوع به یاخشی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
هستۀ خرما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اسب دو تخمه که از یک جانب عربی و از یک جانب ترکی باشد اکدش دو تخمه مجنس: یک روز صد فسیله تازه (تازی) و ماخچی با ساز زد که داد بمردان کارزار ک (مختاری. چا. هما. 11 جها. رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
زشتی کراهت منظر: اگر نظرت برورخچی بیفتد دلت بر نشورد)، زبونی فرومایگی پستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماخچی
تصویر ماخچی
اسب دو رگه
فرهنگ فارسی معین