جدول جو
جدول جو

معنی وابکنی - جستجوی لغت در جدول جو

وابکنی
منسوب به وابکنه قریه ای در سه فرسنگی بخارا. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
وابکنی
ابوعبدالله محمد بن نصر بن الیاس وابکنی از اهل بخارا. از سفین بن عبدالحکیم و احمد بن نصیر و احمد بن لیث بن ناصح و اسباط ابن یسع و ابوعبدالله بن ابوحفص و یعقوب بن غرمولی روایت کند و ابوبکر محمد بن داود بن عصام بن سلام بخاری از وی روایت دارد. (انساب سمعانی ص 575)
ابوحامد بن احمد بن محمود بن جنب بن موسی بن سهل صرام وابکنی، وی از ابوعبدالله ابن ابی حفص کبیر روایت کند. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صابونی
تصویر صابونی
چیزی که به کف صابون آغشته شده است، صابون ساز، صابون فروش، در علم زیست شناسی ویژگی هر یک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
ولایتی با 974 کیلومتر مربع مساحت و 21258 تن جمعیت در شمال شرقی اسکاتلند متشکل از جزایر اورکنی یا اورکنیز. مجمع الجزایری است بطول 80 کیلومتر مربع و مرکب از 90 جزیره که کمتر از ثلث آنها مسکون است. مرکز ولایت شهر کرکوال در بزرگترین جزایر موسوم به پمونا واقع است. در 865-1468م. متعلق به نروژ بود. (دایرهالمعارف فارسی) ، فر و زیبایی. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان) :
فر و اورنگ بتو گیرد دین
منبر از خطبۀ تو آراید.
دقیقی.
گر ایدون که آید ز مینو سروش
نباشد بدان فر و اورنگ و هوش.
فردوسی.
بدو گفت ای همه خوبی و فرهنگ
جهان را از تو پیرایه است و اورنگ.
ویس و رامین.
ای ازرخ تو تافته زیبایی و اورنگ
افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ.
شهید.
، شادی و خوشحالی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (برهان) :
جهان آباد گشت و شاد و اورنگ
ز داد و دین واز خوبی هوشنگ.
(از آنندراج).
، زندگانی. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) ، آسمان، آبی رنگ، آب رنگ. (ناظم الاطباء) ، جانورکی چوب خوار که بعربی آنرا ارضه خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). موریانه، ریسمانی که بر آن چیزی آویزان کنند تا خشک گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عمل خار کندن
لغت نامه دهخدا
منسوب به ’بابان’ که محلۀ بزرگی است در سمت پائین مرو، (سمعانی)، رجوع به بابان شود،
سلسله ای از سلاطین مغول هندی، مؤسس آن ظهیرالدین بابر است، رجوع به بابر (ظهیرالدین) شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: تابان، درخشانی، (آنندراج)، ملاسه، خلوقه، خلاقه، خلقه، دفص، (منتهی الارب)، تلألؤ:
لعل را زآن هست گنج مقتبس
سنگ را گرمی و تابانی وبس،
مولوی،
، لغزندگی، نسوئی
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است به سه فرسنگی بخارا. و نسبت بدان وابکنوی و وابکنی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از وارونی
تصویر وارونی
واژگونی سرنگونی، بدبختی نگون بختی: (مشغول تن مباش کزو حاصل نایدت چیز همه وارونی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابونی
تصویر مابونی
در تازی نیامده غرچگی کونمرزی ابنه داشتن مابون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابانی
تصویر تابانی
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
فرهنگ لغت هوشیار
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارونی
تصویر وارونی
((نِ))
شوم، نامبارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
رد الفعل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
Reactive, Reactively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
réactif, de manière réactive
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reaktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
מגיב , באופן תגובתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reativo, de forma reativa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reactivo, de manera reactiva
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reaktywny, reaktywnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
реактивный , реактивно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
ردعملی , ردعمل کے طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
ตอบสนอง , อย่างมีปฏิกิริยา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reaktif, secara reaktif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
反応的な , 反応的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reactief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
反应性的 , 被动地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
mkitikia, kwa njia ya kujibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
반응적인 , 반응적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
реактивний , реактивно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
প্রতিক্রিয়া , প্রতিক্রিয়াশীলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
प्रतिक्रियाशील , प्रतिक्रियात्मक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reattivo, in modo reattivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از واکنشی
تصویر واکنشی
reaktif, tepkisel bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی