جدول جو
جدول جو

معنی وابر - جستجوی لغت در جدول جو

وابر
کسی
تصویری از وابر
تصویر وابر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جابر
تصویر جابر
(پسرانه)
ظالم، ستمگر، نام شیمیدانی معروف و شاگرد امام جعفر صادق (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صابر
تصویر صابر
(پسرانه)
صبور، شکیبا، از نامهای خداوند، نام شاعر نامدار قرن ششم، ادیب صابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذابر
تصویر ذابر
دانش پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابر
تصویر بابر
(پسرانه)
ببر، لقب بعضی از پادشاهان ترک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عابر
تصویر عابر
رهگذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابر
تصویر جابر
شکسته بند، ستمکار، ستمگر، گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابر
تصویر خابر
مردآگاه، عالم با خبر
فرهنگ لغت هوشیار
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابر
تصویر تابر
گشن پذیری خرمای ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابر
تصویر صابر
شکیبا، آرام، بردبار، حلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابل
تصویر وابل
ویژگی باران تند و شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عابر
تصویر عابر
عبور کننده، گذرنده، رهگذر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دابر
تصویر دابر
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غابر
تصویر غابر
رونده، گذرنده، گذشته، باقی، باقی مانده، در علم نجوم ستاره ای که از تربیع گذشته و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازر
تصویر وازر
حمل کنندۀ بار برپشت، گناهکار، بزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یابر
تصویر یابر
ده یا آب و زمینی که پادشاه برای مدد معاش به کسی واگذار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وافر
تصویر وافر
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اورت، معتدٌ به، بی اندازه، غزیر، مفرط، موفّر، جزیل، متوافر، درغیش، موفور، عدیده، خیلی، به غایت، کثیر
در علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واشر
تصویر واشر
حلقۀ باریکی از چرم یا فلز برای کار گذاشتن در اطراف پیچ ومهره، لایه ای از فلز یا چرم که بین دو جسم قرار می گیرد تا از نفوذ مایعات و گاز جلوگیری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عابر
تصویر عابر
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غابر
تصویر غابر
باقیمانده، گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابر
تصویر کابر
بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهر
تصویر واهر
درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
(ماهیگیری) وسیله ایست مرکب از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته میشود و بعد بالا آورده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وافر
تصویر وافر
بسیار، فراوان، افزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابط
تصویر وابط
فرو مایه، ترسو، افتنده فرود آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابص
تصویر وابص
درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واثر
تصویر واثر
پایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابل
تصویر وابل
باران تند و شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واذر
تصویر واذر
گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واخر
تصویر واخر
باز خرنده باز خریدار، خریدار: (تالا جرم بعهد آن پادشاه بزرگزادگان همه بمکتب می نشینند و هنر را واخر بود و هنرمندی آسوده)
فرهنگ لغت هوشیار
ابزاریست که در ماشینها و وسائل مکانیکی بکار میرود وبیشتر در بین دو قطعه که رویهم قرار میگیرند گذاشته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازر
تصویر وازر
گناهکار گناهکار: (هیچ وازر وزر غیری بر نداشت من نیم وازر خدایم برفراشت) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابر
تصویر جابر
((بِ))
سمتگر، ستمکار
فرهنگ فارسی معین