جدول جو
جدول جو

معنی وابخشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

وابخشیدن
(غَ شُ دَ)
تقسیم. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تقاسم. (منتهی الارب). توزع. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). قسم. (تاج المصادر بیهقی). قسمت کردن. (مجمل اللغه). تقسیم کردن. مقاسمه. تفلیج. فلج. (تاج المصادر بیهقی) : توزیع، وابخشیدن چیزی میان گروهی. (زوزنی). توزع، وابخشیدن چیزی میان گروهی. (تاج المصادر بیهقی) ، باهم وابخشیدن، تقسیم. مقاسمه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
بازکشیدن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ مَ دَ)
تعالج. مروسیدن. معالجت. مساجات. مساجاه. (یادداشت مؤلف).
- با کسی یا چیزی واکوشیدن، ممارست. مزاوله. معالجه. (یادداشت مؤلف) : منازعه و نزاع، با کسی در چیزی واکوشیدن. احتکاک، با کسی واکوشیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اعطا کردن. بخشیدن. هدیه کردن:
بیزدان بنالید گودرز پیر
که ای دادگر مر مرا دستگیر
سپردم ترا هوش و جان و روان
چنین نامبردار پور جوان
مگر کشور آید ز تنگی رها
بمن بازبخشش تو ای پادشا.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ فُ خوَرْ /خُرْ دَ)
پوشیدن:
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی اندازم.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 211).
و رجوع به پوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ خوا / خا دَ)
روگردان شدن و بی دماغ گشتن. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). بیزار شدن و متنفر گشتن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (غیاث اللغات) :
یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم
در باغ جهان غنچۀ بدبو دیدم
با آن همه آرزو، لب لعلش را
یک مرتبه بوسیدم و وابوسیدم.
یحیی شیرازی (آنندراج و فرهنگ نظام).
، دست از کاری کشیدن و ترک عزم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
بخشیده نشده. مقابل بخشیده. رجوع به بخشیده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
که بخشیدنی نیست. که ازدر بخشیدن نیست. مقابل بخشیدنی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نبخشودن. نبخشائیدن. عفو نکردن. درنگذشتن
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
نالغزیدن. مقابل لخشیدن. رجوع به لخشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واخزیدن
تصویر واخزیدن
بجایی در شدن، یا بهم (در هم) واخزیدن، بهم چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا بخشیدن
تصویر وا بخشیدن
تقسیم کردن توزیع کردن، یا با هم وابخشیدن، مقاسمه
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن بیم داشتن بیمناک گردیدن از ترس موی بدن راست شدن و پوست بدن فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
مجددا کشیدن باز کشیدن، دراز کشیدن والمیدن: (سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که درین سایه وا کشید) (صائب)، بیرون آوردن خارج کردن: (... تا که روزش وا کشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار) (مثنوی)، بزور و حیله چیزی را از دستت کسی بیرون آوردن: (هرگز نشد که بر سرحرف آورم ترا من کزدهان عنچه سخن واکشیده ام) (صائب)، بطرف خود کشیدن جلب کردن (غنچه شود در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش) (رضی دانش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکوشیدن
تصویر واکوشیدن
منازعه کردن، گلاویز شدن، مروسیدن، ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا خریدن
تصویر وا خریدن
باز خریدن دوباره خریدن، خریداری کردن: (و انکه خواهی از بلایش و اخری جان او را در تضرع آوری) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابخشیده
تصویر نابخشیده
بخشیده نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخشیدن
تصویر ارخشیدن
((اَ رَ دَ))
ترسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابوسیدن
تصویر وابوسیدن
((دَ))
بازبوسیدن، خاتمه دادن به کشتی، روگردان شدن، متنفر گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
جلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
Condone
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
pardonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
condonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
माफ करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
memaafkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
ยอมรับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
vergeven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
wybaczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
perdonare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
perdoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
宽恕
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
пробачити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
billigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
прощать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ببخشیدن
تصویر ببخشیدن
לסלוח
دیکشنری فارسی به عبری