جدول جو
جدول جو

معنی هیچی - جستجوی لغت در جدول جو

هیچی
مخفف هیچ چیز، رایگان، مفت، مجان، بلاشی ٔ:
ثنای منتجب گفتن به هیچی
به از خلعت گرفتن زندنیچی
مرا در شعر گویی هیچکس داشت
پس آنگه هیچکس را داد هیچی،
سوزنی،
هیچ بودی هیچ خواهی شد هم اکنون هیچ باش
زان که گر هیچی نگردی تو ز هیچی کم شوی،
عطار،
- امثال:
کاچی به از هیچی
لغت نامه دهخدا
هیچی
رایگان، مفت
تصویری از هیچی
تصویر هیچی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیدی
تصویر هیدی
(پسرانه)
آهسته، پاورچین (نگارش کردی: هدی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیری
تصویر هیری
گل همیشه بهار، گل شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، زراوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیپی
تصویر هیپی
افسردگی و حالت مالیخولیایی، جوانانی که نوعی قلندری و بی بند و باری را در پیش گرفته موی سر و ریش را اصلاح نمی کنند و لباس هایی شبیه لباس های زنانه بر تن می کنند و مسلکشان دوست داشتن و عشق ورزیدن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوچی
تصویر هوچی
کسی که جار و جنجال راه بیندازد و مردم را هو بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیچی
تصویر قیچی
وسیله ای با دو تیغۀ دسته دار برای بریدن کاغذ، پارچه و مانند آن
قیچی زدن (کردن): چیزی را با قیچی برش دادن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ ما)
مؤنث هیمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). شتر مبتلا به هیام. (از اقرب الموارد). رجوع به هیمان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
قیچا. آلتی که بوسیلۀ آن پارچه، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین). مقراض. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقص. کازود. دوکارد:
حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت
که بوده ابرۀ هزلش همیشه آسترم
اگرچه در فن هزل از عبید افزون بود
ولی ز هر دو به ادراک من زیاده ترم.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چیند) پنداشته اند، ولی این کلمه ترکی - مغولی است. (فرهنگ فارسی معین).
- دم قیچی، خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا میکند و آنها قابل استفاده نیستند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بر وزن و معنی خیری است که گل شب بو گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، وآن گلی باشد معروف که شبها بوی خوش کند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
قحبگی، رجوع به هیز شود
لغت نامه دهخدا
(هََ جا)
هیجا. هیجاء. جنگ. (منتهی الارب). رجوع به هیجا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
آنکه عوام را اغوا کند در ظاهر برای منافع آنان و در باطن برای سود خود. (یادداشت مؤلف).
- هوچی بازی، سر و صدای بیهوده به راه انداختن برای سود خود.
- هوچی گری، هوچی بازی.
رجوع به هو شود
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ وی ی)
منسوب به هیأت، عالم به علم هیأت. اخترشناس. ستاره شناس. ستاره شمر. اخترشمار. رجوع به هیأت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
ناچیز و معدوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هییی
تصویر هییی
مرد نیکو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه عوام را اغوا کند در ظاهر برای منافع آنان و در باطن برای سود خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیچی
تصویر قیچی
آلتی که بوسیله آن پارچه و کاغذ و اشیا دیگر را ببرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایچی
تصویر ایچی
ترکی ایشه بخشی است در کردستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوچی
تصویر هوچی
((هُ))
حرّاف، کسی که با پرحرفی و جار و جنجال حقی را باطل می گرداند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیچی
تصویر قیچی
((قِ))
ابزاری که به وسیله آن پارچه، کاغذ و اشیاء دیگر را می برند و دارای دو شاخه برنده است که از وسط به یکدیگر وصل شده اند، مقراض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
((هَ یَ))
اصلاً، ابداً، نیست، نابود، پوچ، بی اعتبار، آیا، هیچ می دانی ¿
فرهنگ فارسی معین
هر یک از کسانی که در مخالفت با عادت و رسوم موجود در جامعه خود (خاصه در غرب) به بلند کردن مو و پوشیدن لباس های غیرعادی، مصرف مواد مخدر به همراه دیگر هم فکران خود روی می آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیچی
تصویر قیچی
برشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
جنجالی، حراف، شلوغ، قالتاق، ناتو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
No
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خمیر آرد برنجی که آن را با روغن سرخ کرده باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
ناپاکی
فرهنگ گویش مازندرانی
تخته پاره هایی که به جای سنگ لحد در قبر گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
não
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
no
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
nie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
нет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
ні
دیکشنری فارسی به اوکراینی