جدول جو
جدول جو

معنی هیچوقت - جستجوی لغت در جدول جو

هیچوقت
هیچگاه
تصویری از هیچوقت
تصویر هیچوقت
فرهنگ واژه فارسی سره
هیچوقت
ابداً، اصلا، هرگز، هیچگاه
متضاد: همواره، همیشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
هرگز. هیچ گاه:
چو من دستگه داشتم هیچ وقت
زبان مرا عادت ’نه’ نبود.
مسعودسعد (دیوان ص 123).
ای بزرگی که مثل توننمود
هیچ وقتی سپهر آینه وار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مرکّب از: بی + وقت، بی هنگام. (آنندراج)، بی گاه. بی موقع. نابهنگام. نابگه:
همچنان خرد نه ای تو که ندانی بد و نیک
ناز بی وقت مکن وقت همه چیز بدان.
فرخی.
گر چه مویت سپید شد بی وقت
سال عمرت هنوز نوروز است.
خاقانی.
خشم بیش از حد وحشت آردو لطف بی وقت هیبت برد. (گلستان)،
- بی وقت آمدن باران، نه بهنگام آمدن. در غیر موسم آمدن: آورده اند که عقل و درایت او تا بجایی بود که حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم بر شاطی نیل و باران بی وقت آمد و تلف شد. گفت پشم بایستی کاشتن. (گلستان)،
- بی وقت خواندن، نابهنگام خواندن، و به اعتقاد قدما مرغی را که بی وقت می خواند باید سر برید:
کمین سازند اگر بی وقت رانی
سر اندازند اگر بی وقت خوانی.
نظامی.
نبینی مرغ چون بی وقت خواند
بجای پرفشانی سر فشاند.
نظامی.
- خندۀ بی وقت، خنده ای که به موقع نباشد. خندۀ بیهوده:
خنده چو بی وقت گشاید گره
گریه از آن خندۀ بی وقت به.
نظامی.
- روز بی وقت شدن، به غروب نزدیک گشتن. وقت گذشتن. شب نزدیک آمدن. (یادداشت مؤلف)،
- کار بی وقت، کار که نه در موقع خودباشد.
کارها را بوقت بایدجست
کار بی وقت سست باشد سست.
(از سندبادنامه)،
- مرغ بی وقت، خروسی که نه بهنگام خواند و قدما معتقد بودند خروسی را که نه بوقت خواند باید سر برید:
مرغ بی وقتی سرت باید برید
عذر احمق را نمیباید شنید.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
رجوع به هیعوعه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ وَ)
هم عصر. هم عهد
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
اهیاق. جمع واژۀ هیق، به معنی اشترمرغ. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). رجوع به هیق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی وقت
تصویر بی وقت
بی موقع، نا بهنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر وقت
تصویر هر وقت
هرگاه گاه به گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچوجه
تصویر هیچوجه
هیچ طور هیچگونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هروقت
تصویر هروقت
همه وقت: (بمواسات خویش هروقت اوراازخودشاکرداری)، گاه بگاه: (روز مشاهده میکرد که مارازسوراخ درباغ آمد وزیرگلبنی که هروقت آنجا آسایش دادی پشت برآفتاب کرد وبخفت) یابه هروقت. درهرزمان: (ودراین میانه بهروقت انتهازفرصتی میکردم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچ وقت
تصویر هیچ وقت
هیچگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بیگاه، بی موقع، بی هنگام
متضاد: بموقع، زود، گاه
متضاد: دیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد