جدول جو
جدول جو

معنی هیوره - جستجوی لغت در جدول جو

هیوره(هََ یْ / هَِ یْ وَ رَ / رِ)
ریخت و هیأتی زشت. (یادداشت مؤلف). هیبره.
- بدهیوره، ریخت و هیأت زشت و کریه وبد. تأکید و تأییدی در بدی آن است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از بیماری های دهان و دندان که در آن لثه ها عفونت می کند و دندان ها خراب و ریشۀ آن ها سست می شود
فرهنگ فارسی عمید
(هََ صْ وَ رَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). هصام. هصر. هصم. هصور. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
زمین آسان و نرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گویند که کلمه فارسی است به معنی پس گردن و قفا و استناد به شعر ابونصر فراهی کنند که گوید:
ریه شش قفا هیره و وجه روی
فخذ ران عقب پاشنه رجل پای.
لیکن کلمه هیره در هیچ جا دیده و شنیده نشده است و معنی بیت هم معلوم نیست. (یادداشت مؤلف). رجوع به حیره و قفاهیر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تهمت و بدگمانی. (منتهی الارب). اسم است از هاره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان شهرکرد. دارای 1142 تن سکنه، آب آن از قنات و زاینده رود و محصول عمده اش کشمش، بادام، برنج و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
هلاکت جای. (منتهی الارب). مهلکه. ج، هورات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسم فارسی خبازی است. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(هی وَ / وِ)
متجدد شدن و تجدد یافتن، متبدل و متغیر گردیدن. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
مرد بددل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به هیوب شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ رَ)
گنده پیر فانیه. (منتهی الارب) (آنندراج). العجوز الفانیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یُسْ)
دهی از دهستان قلعه حاتم است که در شهرستان بروجرد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یو رَ)
پایان کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
جمع واژۀ عیر. رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
نام محلی است از نواحی نیشابور. (از معجم البلدان). نام دهی است. (از تاریخ بیهقی). از نواحی نیشابور است و ابوعلی احمد بن حمدویه بن مسلم بیهقی بدانجا منسوب است و از علمائی است که در آنجا رحل اقامت افکنده تا از اسحاق بن راهویه طلب حدیث نماید. وی در سال 289 هجری قمری وفات کرده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قصبه ای مرکز قضا در آمریکای جنوبی، در ایالت لیورتاو از پرو، در 450 هزارگزی شمال غربی تروکزیلو کنار نهری به همین نام. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یُ رِ)
ترشح ریم و چرک از بن دندان و لثه
لغت نامه دهخدا
(ای وَ رَ / رِ)
آراسته و پرداخته. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ص 142) (شرفنامه) (انجمن آرا). آراسته. (آنندراج). رجوع به ایوز و ایواز و ایوزه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ وَ رَ / رِ)
در تداول، سخت زشت. سخت بدگل و بدترکیب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی بگنجد (بج لثه) از بیماری ها دهان و دندان بیمار نسوج اطراف طوق و ریشه دندان که بیشتر با تحلیل لانه دندان و لثه و خروج چرک از پای دندان همراه است و در بعضی حالت جریان چرک وجود ندارد. این حالت آنرا پیوره خشک نامند. در اکثر موارد این مرض بااحتقان شدید لثه و خارش و سوزش همراه است و بندهای دندان نیز انسجام و استحکام خود را از دست میدهد بطوریکه دندان در داخل لانه اش شل میشود و تکان میخورد. در حالاتی که لثه محتقن باشد در موقع شستن دندانها از لثه خون جاری میگردد. پیدایش این مرض بواسطه چندین علت است: یکی عدم تعادل هورمونهای داخلی سوم نتیجه بعضی امراض عفونی عمومی از قبیل سیفیلیس و سل و حصبه چهارم حمله موضعی برخی میکربها (از قبیل استرپتوکوک و استافیلوکوک و کلی باسیل و غیره) بنسوج اطراف دندان و مخاط دهان پنجم عدم تطابق صحیح دندانها و طرز تغذیه و عادت بیک طرف جویدن غذا و نشستن مرتب دندانهااز عوامل مهم ایجاد این مرض است و همچنین جنس و نژاد و سن در ایجاد آن موثر است
فرهنگ لغت هوشیار
حیز. توضیح به جای حظی صحیح نیست زیرا کلمه فارسی و بشکل هیز به های هوز باید نوشته شود. صاحب فرهنگ رشیدی گویدهیز مخنث که مردم حیز گویند و سپهر کاشانی در کتاب براهین العجم (باب یازدهم) گوید: هیز مخنث بود و اینکه حیز بجای ها حای بی نقطه نویسند غلط محض است چه این لغت پارسی است و در فارسی حای غیر منقوطه نیامده است. با این حالت صاحب بهار عجم آنرا به حای حطی ظبط کرده است وبیت ذیل را به میرزا عبدالغنی قبول نسبت داده است: حذر ز صحبت زاهد حیات اگر خواهی که حیز باشد وبزی دیر در جهان مثل است (خیام پور) اما تلفظ حاء در بعضی لهجه های ایرانی از جمله دزفول و شوشتر وجود دارد و حیز لهجه ایست در هیز توضیح، مولف برهان نویسد قفاهیر بروزن مشاهیر صورت خوب و روی نیکو را گویند و ظاهرا این اشتباه از غلط خواندن شعر نصاب بر او عارض شده در این بیت: ریه شش قفاهیره و وجه روی فخذران عقب پاشنه رجل پای. که قفا بمعنی هیره پس گردن است و این لغتی است در فارسی قدیم و صاحب برهان هر دو کلمه را با یکدیگر ترکیب نموده و یکی پنداشته و آن را بمعنی صورت و روی خوب ظبط کرده است. توضیح، خستین بار مرحوم ادیب نیشابوری متوجه این معنی شده و هیره بیاء مجهول خواند بمعنی پشت گردن (برخی هیز بمعنی مخنث را از همین ماده دانند چنانکه پشت نیز بهر دو مهنی مزبور در فارسی استعمال شود) (برهان قاطع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیوره
تصویر عیوره
جمع عیر، خران گور خران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدهیوره
تصویر بدهیوره
بدترکیب، زشت، بدگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوره
تصویر پیوره
((پِ رِ))
بیماری لثه و دندان که بر اثر آن لثه ها عفونی و متورم شده، باعث خرابی ریشه دندان می شود
فرهنگ فارسی معین
هوبره که نام پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
شپشک بدن مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
کنارهم، پهلو به پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی