جدول جو
جدول جو

معنی هیلا - جستجوی لغت در جدول جو

هیلا
(دخترانه)
پرنده ای شکاری کوچکتر از باز
تصویری از هیلا
تصویر هیلا
فرهنگ نامهای ایرانی
هیلا
رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیلا
تصویر شیلا
(دخترانه)
از نامهای متداول هندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیرا
تصویر هیرا
(پسرانه)
فراخ، وسیع (نگارش کردی: هرا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیژا
تصویر هیژا
(پسرانه)
محترم، بزرگوار، ارجمند، شایسته، لایق (نگارش کردی: هژا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلدا
تصویر هیلدا
(دخترانه)
نیرومند، قوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیوا
تصویر هیوا
(پسرانه)
میوه به، امید (نگارش کردی: هیوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلیا
تصویر هلیا
(دخترانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همیلا
تصویر همیلا
(دخترانه)
نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیلا
تصویر آیلا
(دخترانه)
هاله ماه، هاله دور ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیلا
تصویر نیلا
(دخترانه)
نیل (سنسکریت) + ا (فارسی) به رنگ نیل، نیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژیلا
تصویر ژیلا
(دخترانه)
ژاله تگرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
(دخترانه)
شبانه، لیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کهیلا
تصویر کهیلا
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهیلا
تصویر سهیلا
(دخترانه)
نرم و ملایم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلان
تصویر هیلان
(دخترانه)
آشیانه، مکان آرامش (نگارش کردی: هلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیولا
تصویر هیولا
جانور وحشی و خیالی با شکل و ساختاری غیرطبیعی، ترسناک و بسیار بزرگ، کنایه از بسیار بزرگ، کنایه از شخص دارای رفتار غیرانسانی و وحشیانه، در فلسفه مادۀ اولی و اصل هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویلا
تصویر ویلا
خانۀ ییلاقی، خانۀ حیاط دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیلاج
تصویر هیلاج
نشانه ای در نجوم که به وسیلۀ آن طول عمر کسی را پیشگویی می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذیلا
تصویر ذیلا
در ذیل، در زیر، در پایین
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
نام مبارزی بود ایرانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام یکی از مبارزان ولایت توران. (از فرهنگ رشیدی). نام پهلوانی تورانی. (از فهرست ولف) :
به دست منوچهر بر میمنه
کهیلا که صد پیل بد یک تنه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوهی است سیاه به مکه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ / هی)
این لغت یونانی است و بعضی گویند هندی است ومعنی آن چشمۀ زندگانی باشد و آن را منجمان فارس ’کدبانو’ گویند و آن دلیل جسم مولود است چنانکه کدخدا دلیل روح باشد و کیفیت و کمیت عمر مولود را از این دو دلیل استخراج کنند. (از برهان). سالی است منجمان را که بدان دلیل عمر را شناسند و مجازاً زایچۀ مولودرا نیز گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). دلیل جسم. (انجمن آرا). یکی از امور خمسه است، اول صاحب نوبت روز یا شب، دوم قمر به روز و شمس به شب، سوم درجۀ طالع، چهارم سهم السعاده، پنجم جزء اجتماع یا استقبال که پیش از تولد واقع شده باشد، یکی از این امور خمسه را در وقتی هیلاج نامند که با شرائط مخصوصۀ خود که در کتب نجوم مشروح است جمع آید و مجموع را هیالج یا هیلاجات خمسه خوانند و کدخداه کوکبی است که مستولی باشد بر موضع هیلاج، به این معنی که صاحب خانه ای باشد که هیلاج بالفعل در آن خانه است یا صاحب شرف آن یا صاحب خط دیگر از خطوطی که بدان موضع منسوب است و اگر هیلاجی باشد که کدخداه نداشته باشد و اگر هیچ یک از هیلاجات کدخداه نداشته باشد هیلاجیت از آن درجۀ طالع است. مثال هیلاج و کدخداه: اگر در وقت تولد مولود (در روز) قمر در 19 درجۀ حمل باشد قمر یکی از هیلاجات خمسه است به شرط اجتماع شرایط مخصوصۀ دیگر که در کتب نجوم مشروح است، و کدخداه در مثال مفروض آفتاب است، چه آفتاب مستولی است بر موضع هیلاج یعنی صاحب شرف آن است، چه شرف شمس در 19 درجۀ حمل است، و اگر در مثال مفروض درجۀ طالع در 19 درجۀ حمل باشد هیلاج درجۀ طالعخواهد بود و کدخداه باز شمس است و هکذا. و از امتزاج و ازدواج مجموع هیلاج و کدخداه بر سنین عمر مولود وطول و قصر و سعادت و نحوست آن استدلال کنند، علی زعمهم. (از حواشی چهارمقالۀ محمد قزوینی) :
از طالع میلاد تو دیدند رصدها
اخترشمران رومی و یونانی و مائی
تسییر براندند براهین بفزودند
هیلاج نمودند که جاویدبقائی.
خاقانی (از انجمن آرا).
باد آن سعادات ابد بیت الحیاتت را مدد
هیلاج عمرت را عدد غایات اقصی داشته.
خاقانی.
نمونه باد در آئینۀ تصور خلق
ز طول و عرض جمال تو عالم معنی
به مهر و ماه که تأثیربخش هیلاج اند
دوام عمر تو دارد عطیۀ کبری.
سیف اسفرنگ (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
مستشرق فرانسوی (1805-1895 میلادی)، مطالعات و تحقیقاتی درباره ادیان ملل شرق بعمل آورده، از آثار اوست: 1- بودا، 2- محمد و قرآن، (فرهنگ عمید)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ)
آنچه فروریزد از ریگ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به هیل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کهیله. اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه). کهیله. سلیخه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهیله و سلیخه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
نزدیک نمودن، نزدیک شدن، سوگند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تکبر، بزرگ منشی، خود بینی زن خجک دار (خالدار) خرامان رفتن، خرامیدن، خودبینی بزرگ منشی، گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیلا
تصویر طیلا
پارسی است ک تیلا سیکی سه یکی می پخته می بختک می پخته میفختج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
پر خط و خال
فرهنگ لغت هوشیار
پس از این، بعد، سپس، در پائین، در ذیل در ذیر در پایین، بعد از ین کمی بعد سپس. در زیر پیرامون، پس از این سپس
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی چشمه زندگی این لغت یونانی است و معنی آن چشمه زندگانی باشد وآن را منجمان فارس کد بانو گویند و آن دلیل جسم مولود است باصطلاح منجمین چنانکه کد خدا دلیل روح بود و کیفیت و کمیت عمر مولود را از این دو دلیل استخراج کنند باصطلاح منجمان دلیل عمر و این یونانی است. رشیدی حسابی است منجمان را که بدان دلیل عمر راشناسند و مجازا زایچه مولود را نیز گویند. بگفته بوریحان هیلاج را ازپنج حجای جویند: نخستین خداوند نوبت روز یا شب دوم قمر بروزو شمس به شب سوم درجه طالع چهار سهم السعاده پنجم جزو اجتماع و یا استقبال که پیش از تولد واقع شده باشد یکی از این امور پنجگانه را وقتی هیلاج نامند که باشرائط مخصوصی که در کتب نجوم مقرر است جمع آید
فرهنگ لغت هوشیار
کهیانه سریانی تازی گشته گل سد برگ، جادو کش (فاوانیا) از گیاهان کهیله هندی دارچین ختایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیلاج
تصویر هیلاج
((هَ))
زایچه مولود، حسابی که ستاره شناسان توسط آن به احوال فرد و کمیّت عمر او پی می برند
فرهنگ فارسی معین