منسوب به هیولی. (از اقرب الموارد). ’هیولا’ که مادۀ هر شی ٔ را گویند و در حالت نسبت نون زاید هم می آورند چنانکه در حقانی و ربانی و روحانی الف و نون زاید است. (غیاث اللغات). مادی. جسمانی: با تو از قوت هیولانی ستد و داد روح حیوانی. سنایی. ز مردمان مشمر خویشتن به هیأت و شکل که مردمی نه همین هیکل هیولانی ست. انوری. تو را که صورت جسم تو را هیولانی ست چو جوهر ملکی در لباس انسانی. حافظ. به کنه جوهر ذات تو چون رسم هیهات هنوز طفل صفت عقل من هیولانی. طالب آملی (از آنندراج). - عقل هیولانی. رجوع به عقل شود
منسوب به هیولی. (از اقرب الموارد). ’هیولا’ که مادۀ هر شی ٔ را گویند و در حالت نسبت نون زاید هم می آورند چنانکه در حقانی و ربانی و روحانی الف و نون زاید است. (غیاث اللغات). مادی. جسمانی: با تو از قوت هیولانی ستد و داد روح حیوانی. سنایی. ز مردمان مشمر خویشتن به هیأت و شکل که مردمی نه همین هیکل هیولانی ست. انوری. تو را که صورت جسم تو را هیولانی ست چو جوهر ملکی در لباس انسانی. حافظ. به کنه جوهر ذات تو چون رسم هیهات هنوز طفل صفت عقل من هیولانی. طالب آملی (از آنندراج). - عقل هیولانی. رجوع به عقل شود
مهمانی، عمل میهمان کردن یا شدن، ضیافت کردن یا شدن: کسی کو کند میزبانی کسی را نباید که بگریزد از میهمانی، منوچهری، از خون من فرستی هر دم نوالۀ هجر یک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی، خاقانی، رجوع به مهمانی شود
مهمانی، عمل میهمان کردن یا شدن، ضیافت کردن یا شدن: کسی کو کند میزبانی کسی را نباید که بگریزد از میهمانی، منوچهری، از خون من فرستی هر دم نوالۀ هجر یک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی، خاقانی، رجوع به مهمانی شود
خانه عاریتی: چو داری در خراسان مرزبانی چرا جویی دگر جا ایرمانی، (ویس و رامین)، تو خود گیر کاندر جهان دیر مانی چو بنیاد بر خانه ایرمانی، (از تاریخ گزیده)، لغهً مرکب است از ایزد (فرشته) + گشن (نر، فحل) + اسب، جمعاً یعنی دارندۀ اسب نر ایزدی، (حاشیۀ برهان چ معین)
خانه عاریتی: چو داری در خراسان مرزبانی چرا جویی دگر جا ایرمانی، (ویس و رامین)، تو خود گیر کاندر جهان دیر مانی چو بنیاد بر خانه ایرمانی، (از تاریخ گزیده)، لغهً مرکب است از ایزد (فرشته) + گشن (نر، فحل) + اسب، جمعاً یعنی دارندۀ اسب نر ایزدی، (حاشیۀ برهان چ معین)