جدول جو
جدول جو

معنی هیق - جستجوی لغت در جدول جو

هیق
دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در یک هزارگزی شوسۀ خیاو به اهر و دارای 1935 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر، واقع در 19هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر و دارای 257 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
هیق(هََ کَ)
دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 11هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر و دارای 826 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه ها، ماده ای سیاه در ترکیب سرمه، جمع واژۀ لیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیز
تصویر هیز
چشم چران، مخنث، بدکار، پشت پایی، بی شرم، برای مثال گفتم همی چه گویی ای هیز گلخنی / گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی (عسجدی - لغت نامه - هیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ، ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریق
تصویر ریق
آب دهان، قوه، رمق، باقی ماندۀ جان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهیق
تصویر شهیق
فرو بردن دم ونفس، صدای حیوانات مخصوصاً صدای خر، کنایه از زشت و ناخوشایند مانند صدای خر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیق
تصویر نهیق
بانگ خر
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان دالائی است که در بخش خمین شهرستان محلات واقع است و 341 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بانگ خر. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (از مهذب الاسماء). نهق. نهاق. تنهاق. (متن اللغه). رجوع به نهاق شود.
- نهیق کشیدن، بانگ کردن خر. عرعر کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نشان مالش پای. (منتهی الارب، مادۀ م ه ق) ، زمین دور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهاق. گردانیدن گریه رادر سینۀ خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رسیدن کسی را چشم زخم. (منتهی الارب) ، بلند شدن کوه و غیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهوق. شهیق الحمار، بانگ خر. تشهاق الحمار مثله. (منتهی الارب) (از تاج المصادر بیهقی). شهیق الحمار، آخر آواز خر، و زفیر اول آن است، و تشهاق مثله. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). آخر آواز خر. ضد نفیر. (یادداشت مؤلف). آخر بانگ خر. (مهذب الاسماء) (ترجمان البلاغه) ، آواز حبس گریه در گلو و سینه. رد نفس. (یادداشت مؤلف). الشهیق رد الصوت، و الزفیر اخراجه، و منه: ضحک تشهاق، اذا ردده فی صدره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
در زیر باد جرم و زلل مانده چون خران
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر.
خاقانی.
نالۀ کافر چو زشتست و شهیق
زآن نمی گردد اجابت را رفیق.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رحیق. خمر. باده. (از فرهنگ فارسی معین). می. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شراب. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). رجوع به رحیق شود
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ یَ)
درازگردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ)
آواز موج دریا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). بانگ دریا. (مهذب الاسماء) ، دریای فراخ دورتک. (منتهی الارب) (آنندراج). دریای پهناور. (اقرب الموارد) ، آواز فروبردن لقمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شترمرغ دراز. (منتهی الارب). گویند هیق است و آخر کلمه میم زاید است. (از اقرب الموارد). رجوع به هیق شود
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ)
شترمرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). ظلیم. (اقرب الموارد) ، سوسمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهیق
تصویر اهیق
دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبق
تصویر هبق
نادرست نویسی هبغ پارسی است گل دو آتشه گل دوآتشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاق
تصویر هاق
گاینده بسیارگای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه انداختن در دوات
فرهنگ لغت هوشیار
نادان شتابکار: مرد، زاغ کبود قیق آوای ماکیان، آواز بلند فریاد آواز ماکیان چون خروس را به جهت سفاد بخواند، فریاد و آواز بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیق
تصویر ضیق
تنگی، آنچه باعث تنگی سینه باشد تنگ، ضد وسیع، تنگدستی، درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیق
تصویر رهیق
شراب، باده
فرهنگ لغت هوشیار
سر کوه، گذر دشوار، سر نره، شکاف تنگ در کوه، خر سنگ، کوه دراز، مار ماهی آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایق
تصویر ایق
ساغ پا خردگاه ساغ (ساق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیق
تصویر زیق
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریق
تصویر ریق
بقیه جان، قوه
فرهنگ لغت هوشیار
دم فرو بردن، بانگ گوشخراش، واپسین آواز خر نفس کشیدن داخل شدن هوا در ریتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیق
تصویر نهیق
بانگ خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزق
تصویر هزق
شادمانی تندر غرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیق
تصویر نهیق
((نَ))
بانگ خر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهیق
تصویر رهیق
((رَ))
خمر، باده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهیق
تصویر شهیق
((شَ))
نفس کشیدن
فرهنگ فارسی معین
دم، فرودم، نفس کشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد